نگاه‌ها

تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف مگرآنکه اسباب بزرگی همه آماده کنی

تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگرآنکه اسباب بزرگی همه آماده کنی

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است

عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگرآنکه اسباب بزرگی همه آماده کنی

اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان

گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات

مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی

کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ

ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی

ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن

که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی

از: لسان الغیب حافظ شیرین سخن

چندی پیش, یکی از عزیزان مطبوعاتی سابقه دار, که در پایمردی بی آلایشانه و درست نگری شهره است, از ماورای ابحار, برای بنده تلفون کرده, گفتا: آن همکارنزدیکت در ماهنامه کاروان را که بسیار نوازش میکردی و بالابالا میزدی, سربرداشته, گفتما: از گپت سر درنیاوردم, بگو گپ چیست, گفتا: همان همکارت از مدتها است که به مقابل خودت و ماهنامه کاروان که درهمانجا پرورش یافته بود, دست به ناسپاسی و پاس ناشناسی زده, گفتما: حالا 18 سال از توقف نشرات ماهنامه کاروان گذشته, اصل گپ را بفرما, گفتا: آن ناسپاس وپاس ندار آشنایی , گاهی سقوط جمهوری و برگشت طالبان رابه فال نیک میگیرد و گاهی چنان خود دربزرگ بینی پیچیده که هی داد میزند که او بوده که جشنواره های هنر وفرهنگ را برپا کرده, درحالی که ما هنوز, شماره های ماهنامه کاروان را نگهداشته ایم که همه اش کارهای ابتکاری خودت بوده, نه از آن همکار ناسپاس و هیچگاهی اورا رئیس یا اختیار دار جشنواره ها مقرر نکرده بودی که ناحق خودرا جا زده است.

گفتما: خوب , دزدی شعر و سروده های بزرگان فرهنگ قندپارسی در خراسان زمین , پیشینه به درازی هزاران سال دارد وحتی پیشکسوتان بزرگ فرهنگ قندپارسی چون:مهرآیین ها مولانای بلخی رومی, سعدی شیرین سخن, حکیم فردوسی طوسی, لسان الغیب حافظ شیرازی ودیگر به شهرت رسیدگان فرهنگ قندپارسی, می دیدند که آدمی از آدمیزادهای دیده درآ, سروده های آنها را با آب وتاب در بازارها, برای مردم, هی نعره زنان می خواندند و هی مردم رابه شنیدن سروده ها فرا می خوانند واگر سرودگر اصلی پیدایش می شد ومی پرسید که این شعر از کیست؟ با همان دیده درآیی می گفت, خو معلوم است که از من است که می خوانمش.

حالا که سده ها از آن گونه دزدی ها ادبی گذشته, مگر اسفا , که حالا هم, کسان بی پاس پیدا می شوند که از خود نمیتوانند چیزی پیشکش نمایند ودست به دزدی مطبوعاتی میزنند و ابتکار ها و کارهای دیگران را به همان دیده درآیی دزدانه, از خود می شمارند وبنام خود شیپور میزنند که خیلی یک عمل نامردانه است.

این بندۀ سراپا تقصیر, درسالهای که ماهنامه کاروان را انتشار میدادم (1991 تا 2005 ترسایی), گزارشها وتحلیل های مربوط به افغانستان/خراسان را که از گزارشگاه ها ومنابع مشهور خبری میگرفتم, می نوشتم ( آسوشیتدپرس یا یونایتدپرس یا رویترز یا فرانس پرس-کاروان) یعنی این گزارش را از همان گزارشگاه گرفته ام ودرکاروان چاپش میکردم تا امانت روزنامه نگاری مراعات گردد. همانگونه که روزنامه کاروان به ریاست استادم فرهنگ سالارصباح الدین کشککی درکابل (1347- 1352 خورشیدی) , مورد نمونه برداری بخشی از نشرات چاپی آنروز قرار میگرفت, شکل وشیوه نشراتی ماهنامه کاروان در آمریکا هم, مورد نمونه گیری بخشی از نشرات برون مرزی قرار داشت وحتی در نشریه (کاروان جوانان) که همراه با روزنامه کاروان در دهه قانون اساسی از طرف بنده درکابل, چاپ میشد, کارها وابتکارهای مطبوعاتی بنده بمانند بزم شاعران جوان, آزمایش هوش جوانان, انتخاب دختران شایسته, ورزشهای جوانان, ساز و آواز جوانان, دیدگاه های جوانان, امیدهای جوانان وغیره که نسبت هر مشکلی که نشریه های آنوقت داشتند, هیچ یادم نیست که چنین ابتکارهای مطبوعاتی را دیگران براه انداخته باشند. مگر پس از 20 سال که با اجازه فرهنگ سالار استادصباح الدین کشککی بنیانگزار روزنامه کاروان, بنده که خبرنگار روزنامه کاروان وناشر کاروان جوانان در سالهای دهه قانون اساسی در دوران پادشاهی مهرآیین محمدظاهرشاه پادشاه دموکرات ولیبرال کشور, درکابل بودم, نام کاروان را به یاد سالهای جوانی روزنامه نگاری ام, زنده ساختم وماهنامه کاروان را (1991 تا 2005 ترسایی) در ایالات متحده انتشار دادم که اکثر نویسندگان ماهنامه کاروان, دانشگاهیان عزیزما بودند که به همین دلیل کتابی را تحت عنوان (کاروان دانشگاهیان از کابل تا آمریکا) درهمین تازگی ها در470 برگ چاپ کردم که خواندن آن, برای هر پژوهشگر صاحبدل, خالی از مفاد نخواهدبود.

پس از انتشار ماهنامه کاروان در آمریکا, یگان نشرات چاپی که از شکل وشیوه نشراتی ماهنامه کاروان نمونه برداری میکردند, خو پروا نداشت ودر دنیای روزنامه نگاری, نه تنها عیب نیست, بلکه خوب هم است تا نشرات دیگران بهتر وخوبتر به نمایش گذاشته شوند, چونکه مطبوعات آزاد, همه باهم مشت محکم بر درخت پوسیده استبدااد واختناق زور گویی, وهمچنان,چراغ تابان رهنما, برای همه است , مگر عیب کار درین جا بود که یگان نشریه, مثلا گزارش ها یا تحلیل های ماهنامه کاروان را نسخه برداری کرده بدون اینکه امانت روزنامه نگاری را مراعات نمایند یا همان گزارش را از سر تایپ نمایند ویا واژه ها را بدل خود تغییر بدهند, چونکه واژه سازی و واژه نگاری ماهنامه کاروان, خشت ماندگار خودش است, همان مطلب ماهنامه کاروان را قیچی کرده بدون کم وکاست, روی صفحه نشریه خود می گذاشتند و تنها نام کاروان را پاک میکردند تا معلوم نشود که از ماهنامه کاروان به عاریت گرفته اند, باین شکل:( رویترز – ) نام کاروان را پاک میکردند واین یک نوع دزدی مطبوعاتی بود. نام ناشر ونام نشریه را بخاطر پابندی بنده به (آیین جوانمردی) نمی گیرم و نمی خواهم زیانی به شخصیت معنوی او وارد گردد. دزدی دیگر مطبوعاتی این بود که سرمقاله ها ویا گزارش های مهم را بمانند گزارش نخستین جشنواره هنر وفرهنگ درتاریخ مطبوعات افغانستان/خراسان درسال 1997 ترسایی در آمریکا, گزارش دومین جشنواره هنر وفرهنگ درتاریخ مطبوعات افغانستان/خراسان درسال 2001 ترسایی در آمریکا, گزارش نخستین جشنواره کتاب درتاریخ مطبوعات افغانستان/خراسان درسال 2005 ترسایی در اطریش, که آن جشنواره ها را خودم ابتکار, برنامه ریزی, تقسیم وظایف و چاپ آگهی آن را در ماهنامه کاروان انجام دادم و گوینده جشنواره ها ودستیارم را خودم تعیین میکردم که معمول است که باید گوینده از صفات خوبی بمانند: چهره بشاش نه زشت وترش, حضور ذهن چند بعدی, صدای رسا, تسلط بر زبان, اجرای درست نقشی که برایش سپرده شده؛ وهمین بود که گویندگی هر دو جشنواره نخست ودوم هنر وفرهنگ رابه مهربانو زهره جان یوسف سپردم وگویندگی جشنواره کتاب رابه مهرآیین غوث زلمی سپردم که هر دوی شان نقش خودرا آنچنان که برای شان سپرده بودم, مؤفقانه انجام دادند. آشنایی بنده با مهردخت زهره جان یوسف برمیگشت به دهه قانون اساسی (1343 – 1352 خورشیدی) که بنده بحیث ناشر (کاروان جوانان) جشنواره انتخاب دختران شایسته افغانستان/خراسان را درسال 1351 خورشیدی , درکابل براه انداختم که مهردخت هما جان طرزی ومهردخت زهره جان یوسف, از نخستین مهردخترانی بودند که آمادگی شان برای اشتراک درآن جشنواره ابراز داشتند وسپس مهردخنران دیگر باین جشنواره پیوستند وبنده با تیمورشاه رئیس هوتل انترکانتیننال وشیرجان مدیر آن هوتل برای برگزاری این جشنواره به توافق رسیده بودم که کودتای خاینانه 26 سرطان 1352 خورشیدی در رسید و همه نشرات آزاد توقیف شد و همه برنامه های فرهنگی بنده برهم خورد.

گزارش های برگزاری جشنواره های نخست و دوم هنر وفرهنگ و همچنان گزارش نخستین جشنواره کتاب را نسبت اهمیت آن, خودم می نوشتم ودرماهنامه کاروان چاپ میکردم و یک همکار بی پاس ماهنامه کاروان, آنرا بنام خود مثلا در نشریه( افغانستان تایمز) به مدیریت غلام معصوم اخلاص درکانادا و جای های دیگر, دزدانه می فرستاد وحتی یک واژه و سبک وشمایل نگارش مرا تغییر داده نمی توانست . مگر بازهم پابندی بنده به (آیین جوانمردی) از افشای نامش فعلا خودداری میکنم. هر نویسنده, سبک نگارش ویژه خودش را دارد, و بسیاری خوانندگان که با مطبوعات سروکار دارند, از روی سبک نگارش, اکثرا میدانند که این یا آن نوشته, از کیست. این همکار سابقه ماهنامه کاروان, شاید خود را دایی جان ناپلئون (لطفا فیلم دایی جان ناپلئون را تماشا نمایید تا خوبتر به کنه مطلب پی ببرید) فکر میکند ویا پا به پای رژیم سفاک طالبان می گزارد. رژیم سفاک طالبان وحشی, مقام های حکومتی را از وزارت هاگرفته تا ریاست های دانشگاهی و کارشناسی, به شمول رئیس دانشگاه کابل را به ملا های دیوبندی سپرده میگویند که ملا بهتر از همه کارشناسان اند.

دزدی دیگر مطبوعاتی, این است هنگامی که بنده, ماهنامه کاروان را انتشار میدادم کارهای بی سابقه را در دنیای مطبوعات, براه انداختم, چه ساختن واژه های نو بمانند گزارشگاه, فرهنگ سالار, هنرسالار, فلسفه سالار وحالا مهردخت, مهرآیین, مهربانو ودیگر واژه ها, براه اندازی نخستین و دومین جشنواره هنر وفرهنگ و نخستین جشنواره کتاب در تاریح مطبوعات افغانستان/خراسان, نامنویس کارشناسان برای حکومت پسا کمونیستی درسال 1993 ترسایی که پیشنهاد کرده بودم تا فرهنگ سالاردکتراحمدجاوید سومین وآخرین رئیس انتخابی دانشگاه کابل بحیث رئیس حکومت مؤقت واعضای شورای عالی آنوقت دانشگاه کابل بحیث وزیران مؤقت رهبری کشور را بدست بگیرند وپیشنهاد نامنویس شخصیت های کارشناس برای حکومت پسا طالبان درسال 2003 ترسایی و براه اندازی بنیاد ژورنالیستان, نوشتن خاکه قانون اساسی جمهوری فدرالی خراسان, که از طرف بسیاری شخصیت های دانشگاهی, فرهنگی وسیاسی, با استقبال بیمانندی روبروشد وحنی فرهنگ سالاردانشمنددکتررسول رهین رئیس شورای فرهنگی افغانستان در اروپا, یک شماره نشریه خاوران را به بازچاپ همان قانون اساسی که بنده نوشته بود, اختصاص داده بود, نوشتن اساسنامه بنیاد ژورنالیستان وبسا خدمات مطبوعاتی بی سابقۀ دیگر که آنعده عزیزانی که ماهنامه کاروان را میخواندند واکثرا کلکسیون آنرا تابحال نگهدار ی کرده اند , میدانند که سخنی به گزافه نگفته ام.

سخن دیگر اینکه, (جشنواره هنروفرهنگ) بنام بنده در دفترها ودیوان های قانونی وحقوقی آمریکا حتی درپایتخت آمریکا, به شماره 979-8-89034-924-8 ثبت شده و یک دوستی بریدۀ شماره 1104 نشریه امید را برایم فرستاد که با تعجب دیدم که براستی همان همکار نزدیک ماهنامه کاروان که پس از توقف نشرات کاروان درین 18 سال, که دیگر از او خبری نبود ودراین ماه های اخیر بمن التماس کرده روان است تا برایش چیزی بنوسیم , همان شخص به شکل دزدانه ودروغین (دروغ آدمی را کند کند (به فتح ک)و کند (به ضم ک) – دروغ آدمی را کند سر بغند) , از نام جشنواره هنر وفرهنگ برای خود بازار مکاره جور کرده که یک دزدی واستفاده جویی غیرقانونی شمرده می شود و من چون وکیل شخصی هم دارم میتوانم اورا به دادگاه بکشانم تا به اتهام دزدی مطبوعاتی, محکوم گردد. مگر تا بحال پابندی بنده به (آیین جوانمردی) از کشانیدن او به دادگاه, دست نگهداشته ام , تا آنگاهی که مجبور نشوم. اصلا نمی دانم که آن همکار بسیار نزدیک ماهنامه کاروان به اراده خودش دست به چنین دزدی مطبوعاتی زده یا کسی اورا تحریک کرده تا از او استفاده ابزاری نماید ویا اینکه به کدام بیماری روانی متلا خود بزرگ بینی (ایگوایزم) Egoism/Arroganceمبتلا شده که آخرش, همان بیماری فراموشکاری یعنی الزایمر Alzheimer است, چونکه آن همکار پاس ناشناس, یا فعلا فراموشکار ماهنامه کاروان, نخستین جشنواره کتاب درتاریخ مطبوعات افغانستان/خراسان را که درسال 2005 ترسایی برگزار کرده بودم, آنرا جشنواره هنر وفرهنگ وآنهم درسال 2004 ترسایی گفته که هر دو سخنش دروغ است, و هردو جشنواره هنر وفرهنگ را نشانه گرفته که نشانگر همان بیماری روانی فراموشکاری او یعنی الزایمر است, چونکه اورا با خود که یک دستیار و فرمانبردار خوب برای بنده بود, از آمریکا به اطریش هم برده بودم وبعدش به شهر زیبا ودیدنی پراگ, که معلوم می شود؛ همه را فراموش کرده است. همان همکار بنده درماهنامه کاروان,که در سالهای نشرات کاروان, هر روزه چندین بار به بنده تلفون میکرد, بحیث یک دستیار بنده, از دستور بنده هیچ سرپچی نداشت, نمیدانم بگوییم که شرمنده انتخاب خویشم ویا اوبیچاره را بیماری الزایمر بخود پیچانده است که اسفناک است. این دزدی مطبوعاتی را همچنان از مهرآیین فرهنگ سالاردکتر عنایت الله شهرانی, پرسیدم که درشماره 1104 نشریه امید, برگزاری جشنواره های هنرو فرهنگ, از طرف همان همکار بی پاس ماهنامه کاروان, دزدانه بنام خودش تقلب کرده ونام دکترشهرانی را بحیث یک تاییدگر ومشوره دهنده آورده, مگر مهرآیین دکترشهرانی گفت که از اتحادیه هنرمندان پارسال استعفا داده و صندوق پستی P O Box راکه به همان هدف باز کرده بوده بسته است و کاملا از اتحادیه هنرمندان OUT است و میداند که ابتکار وبرپایی جشنواره های هنر وفرهنگ وهمچنان جشنواره کتاب, کار نویسنده این سطور بوده ودراین دروغ پردازی و تقلب دست ندارد ودرهیچ کاغذی امضا نکرده ومشوره نداده وتایید نکرده و ناسپاسی و قدر آشنایی را ندانستن, یک عمل زشت وغیر انسانی میداند. (بار کج به منزل نخواهد رسید). (یعنی دشمن دانا که غم جان بود – بهتر از آن دوست که نادان بود). پس بیجا نیست که هنرسالاراحمدشاه علم که یک شاعر, نویسنده, نمایشنامه نویس, کارگردان ورئیس برحال انجمن هنرمندان افغانستانی درامریکا است, همان همکار بی پاس ماهنامه کاروان را متهم به پول دزدی می سازد و این دزدی را درهمه جا هم نوشته است,از طرف دیگر, دکترشهرانی شکایت دارد که یگانی اورا ناحق فحش ودشنام میدهند , دکترشهرانی میگوید که یک همکار دیگر اتحادیه هنرمندان, پول ها را دزدی کرده است . پس معلوم میشود (خانه از پای بست ویران است – خواجه درفکر نقش ایوان است) که یگان چکه چورهای عاشقان وعارفان, در اتحادیه هنرمندان رخنه کرده اند که دست به پولشویی میزنند. بنده به دکترشهرانی گفتم تابخاطر رهایی از اتهام ودشنام به خودت و جلوگیری بیشتر از دزدی فرهنگی و پول دزدی اعضای اتحادیه هنرمندن,, بهتر است تا اتحادیه هنرمندان را ملغی نموده انحلالش را اعلام نماید. و یاچه بهتر که تابو شکنی شود و مسؤلیت یا ریاست اتحادیه هنرمندان را به یکی از بانوان واقعا هنرمند تسلیم نمایند, بمانند صحرا کریمی ( عکس ها از بالا واز چپ به راست) که درسال 2001 ترسایی بخاطر جلوگیری از تخریب سینمای پارک کابل, درآنجا به تحصن نشست و زار زار گریست که قابل تحسین فراوان است ویا به یکی از بانوان واقعا هنرمند که در قاره های آمریکا واروپا واوقیانوسیه داریم بمانند, مهردختران ومهربانوان: هنگامه جان, سیتا قاسمی, مژده جمال زاده, آریانا سعید, شهلا زلاند, غزال عنایت ودیگران.

+ بنده هم بحیث رئیس بنیاد ژورنالیستان, حاضرم تا ریاست بنیاد ژورنالیستان رابه یکی از دخترخانمهای ژورنالیست , رسما عوض نام خود, نام او را در دفتر ودیوان های قانونی وحقوق آمریکا, درج نمایم, بمانند: مهربانو ملیحه احراری شاگرد عزیزم که یک ژورنالیست آزادیخواه, با شهامت, نویسندۀ توانا ومیهن دوست است ویا مهربانو نفیسه صدیق (دختر روانشاد دکترظاهرصدیق) شاگرد عزیز دیگرم که اوهم یک ژورنالیست آزادیخواه, با شهامت, نویسندۀ توانا ومیهن دوست است, ویا مهربانو ثریا نقشبند شاگرد عزیزدیگرم که اوهم یک ژورنالیست آزادیخواه, با شهامت, نویسندۀ توانا ومیهن دوست است ویا هر دخترخانمهای ژورنالیست دیگر که خواهان رهبری بنیاد ژورنالیستان باشند و از هریک شان با خوشی استقبال خواهم کرد.

پس باید گفته آید که دزدی, دزدی است. بنده, دزدی را دو نوع میدانم: دزدی مادی ودزدی معنوی؛ دزدی مادی هم دو نوع است, یعنی دزد یا دزدان با پشتاره که پول یا اموال شخص یا اشخاص را, می دزدند, بازهم دو نوع است, دزد شناخته میشود مثلا دزدی 169 میلیون دالری توسط اشرف غنی مداری خاین رئیس جمهور تقلبی هنگام فرار وتسلیمی کشور به طالبان وحشی جنایتکار و همچنان دزدی 2 میلیون دالر توسط حنیف اتمر قاتل جوانان در جنبش رستاخیر تغییر؛ دزد نامعلوم آن است که مثلا ذخایر ارزی بانک مرکزی شبهنگام به فرودگاه کابل برده میشد و با هواپیماهای بی نام ونشان به بیرون قاچاق میشد و همینکه آن جوان عزیزما بنام یما سیاوش خواست تا آن دزدی را مستند سازی نماید, اشرف غنی وآن لبنانی با نام مستعار اجمل احمدی, رئیس غیرقانونی بانک مرکزی, ترورش کردند.

خدا برباد وتباه کند حامدکرزی مداری خاین و اشرف غنی دزد خاین وهمدستانش را که تقلب ودزدی و دیده درآیی و ناسپاسی را به حیث یک میراث شوم از خود بجا گذاشته اند که حالا در مطبوعات برون مرزی هم, این میراث شوم تقلب وناسپاسی شان, رخنه کرده است.

این هشدار بنده به همان دزدان مطبوعاتی است تا دست از دزدی مطبوعاتی از نوشته ها وکارهای مطبوعاتی این بندۀ الله امت رسول الله, بردارند ورنه با اقدامات قانونی, مواجه خواهندشد.

چه خوب گفته است سعدی شیرین کلام ما, با اندک تغییر:

سعدیا شیرازیا پندی مده ناسپاسان را

ناسپاسان گر عاقل شوند (که نمی شوند) گردن زنند استاد را

بنده مطمئن است که اکثر عزیزان ما, حرفهای بنده را تایید مینمایند و گزارش هردو جشنواره وجشنواره کتاب را در کتاب تازۀ بنده بنام(کاروان دانشگاهیان از کابل تا آمریکا) که تازه با عکس ها ومطالب فراوان, انتشار داده ام, مستند سازی کرده ام که آن جشنواره ها ,ابتکار برنامه ریزی, تقسیم وظایف و بمرحله اجرا گذاشتن آن, از طرف بنده در ماهنامه کاروان, بوده نه هیچ کس دیگری. وهرکسی که تردید یا سر ستیزه گری به حرف حرف بنده داشته باشد ویا ادعای غیر از آنچه میگویم, داشته باشد, بفرماید به یک مناظره دیداری, شنوایی وخواندنی حاضر شود تا معلوم شود آنچه حضرت حافظ شیرین سخن ما گفته است:

خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان

تا سِیَه روی شود هر که در او غَش باشد

دکترشکرالله کهگدای

سابق استاد دانشگاه کابل

دکمه بازگشت به بالا