نگاه‌ها

تنها توافق دو گروه افراطی، صلح آور نیست؛

دورهٔ انتقالی، یا گذار از جنگ به صلح، چهار تا مورد مهم دارد که از همین آغاز، مسیر موفقیت و ناکامی این روند را مشخص میسازد؛ چگونگی طرف های منازعه، رهبری دورهٔ انتقال، نوع نظام سیاسی و‌ نقش محوری جهان.

۱- توافق سیاسی میان رژیم افراطی آقای غنی و امارت افراطی طالبان، یعنی جمع افراطیون، نه به اعتدال میرسد و نه به صلح. چه بسا که با تکمیل دایرهٔ حکومت تک قومی و اوج افراطی گری، نسخهٔ میگردد برای جنگ دیگر.

مقاومت ضد طالبان و زنان کشور طرف اصلی منازعه در مقابل طالبان که بیشتر از ۸۰ در صد نفوس کشور، ارزشها و خواسته های اصلی مردمان این سرزمین را نماینده گی میکنند، با تنوع قومی و سیاست اعتدالی که دارند باید در جایگاه دو ضلع اساسی مذاکره رسمآ اضافه گردند تا از موقف مستقل برای خواسته های واقعی مردم چانه زنی و گفتگو نمایند.

زیرمجموعه هایی بنام جمهوریت یعنی عامل و حامل بحران امروز و یا نهاد میانجی گر یا تلطیف کنندهٔ شورای مصالحه قطعآ نه از نقطه نظر مردمی و جغرافیا میتوانند جای خالی حوزهٔ مقاومت و زنان را پر کنند و نه هم از بعد ارزشها و مطالبات جاگزین این دو بزرگترین قشر جامعه میشوند. گفتگوهای حاشیه ای این زیر مجموعه ها، یکی برای آشتی دادن و دیگری برای امتیاز گیری گروهی تمرکز دارد. هیچ یک شخص، گروه‌ و تنظیمی بگونهٔ انفرادی نمیتواند از مقاومت مردم نماینده گی نماید، حتا اگر در رأس مذاکرات باشد.

رویهمرفته در آخر روز، این امارت طالبانی و جمهوری تقلبی است که تصمیم بالای طرح ها، نظریات و پیشنهادات سایرین را جمع و ضرب میزنند و تعیین تکلیف مینمایند. در این میان، ظاهرآ اگر مشکلی هم پیش بیآید، حرف میانجی گر اعظم آقای خلیلزاد نسبت به همه صائب تر است.

اگر جهان برود، کی در مقابل طالبان مقاومت میکند، جمهوری بی ریشه یا مقاومت با ریشه؟ پس کی با کی باید مذاکره کند؟
جهان نباید اشتباه بن و پسا بن را تکرار نماید.
خشت اول گر نهد معمار کج…

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا