نگاه‌ها

دین دار سیاسی بلی اما، سیاست دینی نه

پیشاپیش باید عرض کنم که بنده مخالف کار سیاسی نیستم و هیچ دین ورزی را دعوت نمی کنم که فعالیت سیاسی نداشته باشد و یا از این عرصه دوری بجوید زیرا معتقد هستم که زندگی بدون جنب و جوش سیاسی به آب ایستاده ای می ماند که آهسته آهسته همه ی آلودگی ها را به طرف خود می کشد و متعفن می گردد و بیماری ببار می آورد و چشم و دماغ آزاری می کند. مبتنی بر همین قناعت این قلم کار سیاسی را از هر منظری ناشیانه و نا خواستنی نمی دانم، بلکه می خواهم به عرض برسانم که شما نمی توانید از یک جا کردن حنظل سیاست با آب زلال دین، محلول بی عیب درست کنید چه سیاست به باور من هنر رسیدن به قدرت، شهرت، ثروت با وسایل حلال و حرام، نرم و سخت و حفظ و احتکار همه ی این سه اهرم با همان وسایل است. هرچه جز این در گوش شما فرو بریزند روپوش گذاری روی حقیقتی است که انکار و یا توجیه آن رنج های جوامع اسلامی و ملت های مسلمان را پایدارتر می سازد.

وقتی هدف اشخاص، احزاب، طبقه ها و کتله های سیاسی رسیدن به قدرت، شهرت و ثروت است، آن ها برای تحقق این هدف از توسل به هیچ گزینه و حتی از ائتلاف باشیطان و دشمنی با اقرب المقربین رخ بر نمی تابند چه کار سیاسی مسلتزم خشونت، معامله، دروغ، تظاهر، نفاق، توطئه، قساوت، قتل، غصب، تعصب، افزون طلبی، نژاد پرستی، ویرانگری، احتکار، سود و-در جوامع اسلامی- استفاده ی ابزاری از دین و توجیه و تبریر همه ی این خیانت ها و جفاهاست.
عبد الملک بن مروان شاهنشاه اموی را خدا رحمت کند، ایشان یک تن از چهار فقیه عابد و زاهد در مدینه بود اما، وقتی به سیاست روی آورد و به کرسی قدرت تکیه زد با توجه به طبیعت کار سیاسی، قرآن را در گوشه ی گذاشت و گفت: “هذا فراق بینی و بینک” این لحظه های جدایی من و توست. یعنی جایگاه و وظیفه ی من، دیگر با عبودیت و زهد و طاعت و عبادت در آمختنی نیست. حمله بالای کعبه مشرفه با منجنیق و بریدن سر عبدالله بن زبیر و آویزان کردن تن بی سر این صحابی ارجمند در مکه توسط حجاج، نشانه ی آن است که زقوم سیاست با خون آبیاری می شود.

هارون الرشید خلیفه ی نامدار عباسی برای پسرش مامون می گفت:”یا بني المِلك عقيم ولو نازعتني أنت على الحكم لأخذت الذي فيه عيناک” ای پسرم حاکمیت قطع شدن صله رحم است، اگر برای گرفتن قدرت از من، وسوسه شدی، بدان که جایی را که دو چشم ات در آن قرار گرفته اند، از تن ات جدا می کنم. مبتنی بر همین واقعیت است که ابن منظور دانشمند، فقیه و تاریخ دان مسلمان در لسان العرب می گوید:” الملك عقيم لا ينفع فيه نسب لأن الأب يقتل ابنه على الملك” حاکمیت قطع شدن رابطه های خونی است، نسب در سیاست به درد شما نمی خورد زیرا پدر پسرش را بخاطر حفظ حاکمیت اش به قتل می رساند.

حقیقت سیاست بلی، این است، اگر این پدیده با زور قانون شیرازه بندی نشود و اگر صلاحیت های حاکم با لگام قانون محدود نگردند و اگر مردم در صحنه ها نباشند و آزادی بیان تامین نشود و اگر رسانه ها به دور از چشم و سلطه ی محتسبان و داروغه ها فعالیت نکنند و جریان خوب و بد کارهای ارباب قدرت را بدون خوف و هراس بازتاب ندهند و افکار عمومی را بیدار نکنند، حاکم و پادشاه لابد به ظل الله فی الارض مبدل می شود و به مرتبت خدایی می رسد و تا نفس اخیر و دَم مرگ بر کرسی قدرت می چسبد و امر نهی معصوم، پاکیزه و خدایی صادر می کند.

تاریخ همه ی اقوام و از جمله مسلمانان در طلای ترین مراحل آن، لبریز از قصه های درد آورد و پُر از داستان های تکان دهنده و تلخ در این زمینه است. ما در این جا بخاطر این که بی حجت سخن نگویم و وقت شما را نگیریم، به عنوان مشت نمونه ی خروار این گزیده ها را با خواننده ی محترم، مرور می نماییم تا روشن شود که مقتضای سیاست، چیزی آن طرف تر از مقتضای دین، سنت و قرآن است.

یزید فرزند معاویه در راه حفظ قدرت خود، با شمشیر سیاست، فرزندان پیامبر و در طلیعه ی همه آن ها امام حسین علیه السلام را مظلومانه به قتل رساند. عمر بن عبد العزیز خلیفه ی عادل و مؤمن اموی رضوان الله علیه بعد از دو سال و پنج ماه خلافت، توسط کاکا زاده هایش مسموم شد و به قتل رسید. خلیفه ی عباسی موسی الهادی، تصمیم گرفت که مادرش را مسموم کند و به قتل برساند اما، خیزران فهمید و در نهایت از موسی انتقام سخت گرفت و خلیفه 23 ساله و یا پسر بیمارش را با فجیع ترین شکل به قتل رساند. حافظ لدین الله فاطمی در پی جنگی سنگینی که میان پدر و پسر رخ داد و هزاران نفر در این جنگ به قتل رسید، پسرش حسن نام را به قتل رساند.

منصور حاکم اموی اندلس پسر خود عبدالله بن منصور را به قتل رساند. معتضد بن عباد حاکم اشبلیة پسر بزرگ اش اسماعیل را به قتل رساند. مراد اول، خلیفه عثمانی نخست دو برادرش خلیل و ابراهیم و سپس پسراش صاووجی را اول کور کرد و بعد به قتل رساند. سلیمان قانونی دو پسرش مصطفی و بایزید را به قتل رساند. سلیمان بن عبدالملک چهار سردار نام دار جهان اسلام قتیبة بن مسلم، محمد بن قاسم، موسی بن نصیر و طارق بن زیاد را به دلایل سیاسی به قتل رساند. ابو جعفر منصور، ابو مسلم خراسانی شخصیتی را که ظهور سلسله عباسی در تاریخ، مدیون کارنامه های اوست را به قتل رساند. هارون الرشید یحی برمکی را پدر خطاب می کرد اما او را به زندان برد و جعفر پسرش را که برادر می خواند، سر برید و تن اش را هفته ها بر پلی آویخت. اورنگزیب حاکم هندوستان پدر بیماراش شاه جهان را با زور عزل کرد و تا دم مرگ در حبس خانگی قرار داد و دو برادرش بنام های مراد بخش و دارا شکوه را به قتل رساند. قابل تذکر این که دارا شکوه وریث عرش و جانشین پدر بود و اورنگزیب و مراد بخش هردو هم پیمان و در مقابل او قرار داشتند.

ما در این جا به صورت مختصر به گوشه های اندکی از تاریخ مسلمانان اشاره کردیم و از خطای سیاست و سیاستگران چیزهایی را تذکر دادیم. اما، اگر به طرف غیر مسلمانان بروید جفای سیاست را سنگین تر و خطای سیاستگران را در همه ی ابعاد و تمامی عرصه ها را به مراتب دل آزار تر می بینید.

باری، دین داری هم نشینی با خدا، تقید به احکام شرع، فروتنی، راستی، عفو، بخشندگی، صراحت، نزاهت، طهر، احتساب و در مقابل سیاست معاشرت با شیطان و روی آوردن به نفاق، فریب، تقیه، نهادینه ساختن دشمنی ها، انتقام ها، و بالآخره انواع مختلف زشتی ها و قباحت هاست. سیاست دست های شما را برای هر نوع خیانتی باز می گذارد، سینه های شما را از خوف خدا خالی می کند و دل های تان را لبریز از حب و بغض های حزبی، قومی، طبقاتی مصلحت اندیشانه و خود خواهانه می سازد و حرام خدا را حلال و حلال خدا را در آینه ی مزاج ارباب قدرت می بیند و به حاکم سلطه ی خدایی می بخشد و عبای قداست بر آن می افکند و جفا ها و قتل ها و خون های به ناحق را با هزار اعتماد و اطمئنان توجیه می نماید و این جاست که دین و سیاست چون آب و آتش جمع ناشدنی و یکی در شرق و دیگری در مغرب آفتاب، برای همیشه باقی می مانند.

اگر خواننده فرصت نمی یابند که نافذه های گشاد این روند تاریک در تاریخ را باز کنند، می تواند فقط به اوضاع فعلی کشورهای بنگرند که سال هاست ادعای غیر منطقی و غیر عملی ای سیاست ما عین دیانت ماست را در گوش مردم فرو می کنند و از تطبیق اسلام ناب محمدی سخن می گویند. کارنامه ارباب قدرت در سعودی، ایران، سودان و چهل سال به اصطلاح جهاد برای تحقق حاکمیت اسلامی در افغانستان، همه شاهد آن اند که تاجران دین با وصف ادعای عریض مسلمانی اسلام را به ” عطسه ی بز و استخوان خوکی” می فروشند.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا