افغانستاننگاه‌ها

میلیون ها پاکستانی در شمال افغانستان جابجا می شوند

در پی این تحول، ظرف چند سال آینده از طریق یک همه پرسی و یا برگزاری لویه جرگه ی عنعنوی در افغانستان و یا به قول آن ها پشتونستان فردا، در حالی که سیاستگران و رهبران پشتون ها، با هزینه ی کم تر به یک هدف بدیل و بزرگ تر رسیده اند، انگیزه ها و دعواهای "تا اتک از ماست" را در میان جوانان پشتون فرو می نشانند و معضل دیورند را به شکل ریشه ی با پاکستان برای همیشه، حل و فصل می نمایند.

طالبان افغانستان را به زور نگرفتند، امریکایی‌ها توطئه چیدند و حاکمیت این کشور را عامدانه به طالبان تحویل دادند. اسرار اطلاعاتی در رابطه به این تحول به این زودی‌ها افشا نخواهند شد. اما، آن هایی که می‌توانند عقب صحنه‌ها را بخوانند، به خوبی می‌دانند که سقوط افغانستان به دست طالبان نقشه‌ای بود که در دهلیزهای سازمان سیا طراحی شد و با همکاری جاسوسان چون کرزی، غنی، عبدالله و امرالله عملیاتی گردید. پاکستانی ها اما، برنده ی بازی در رابطه به افغانستان اند، آن ها حالا می توانند اواضاع در این سوی خط دیورند را در جهت منافع راهبردی خود، مدیریت کنند.

باری، بر سر میز معادله ی افغانستان، امریکا جانب پاکستان را گرفت و پاکستان با قاطعیت و صراحت به دنبال طالبان رفت. دسیسه ی تحویل دهی افغانستان به طالبان از جانب پاکستان، برای تحقق یک هدف مهم و کلان صورت گرفته است. اسلام آباد می خواهد قصه ی دعواهای ارضی با افغانستان برای همیشه به تاریخ سپرده شود و در ازای مناطق پشتون نشین در آن سوی خط دیورند که افغان ها آن را جزء قلمرو جغرافیایی خود می دانند، شمال افغانستان به صورت مطلق به پشتون ها، واگذار شود.
اگر آتش مقاومت در پنجشیر خاموش شود و اگر طالبان به اهداف خود برسند و بر تمامی خاک افغانستان حاکم گردند، بلا فاصله با حمایت های مالی گسترده ی قطری ها، کوچ کشی به شمال افغانستان شروع می شود و در حدود پنج تا هفت میلیون پاکستانی به نام مهاجر و بیجا شده های افغان، بخاطر ایجاد تغییر در ترکیب و ساختار های قومی در جغرافیایی حضور اقوام غیر پشتون یعنی تخار، کندز، سمنگان، مزار، جوزجان، سرپل، فاریاب، پروان، کاپیسا، کابل، مناطق مرکزی و حتی پنجشیر و بدخشان جابجا می شوند. قطری ها و برخی کشور های خلیج، به بهانه ی ایجاد سرپناه به مهاجران عودت کننده، دست به ساختن مجتمعات مسکونی و شهرک ها در این ولایت ها می زنند و به این شکل میلیون ها پاکستانی، به نام افغان در این مناطق اسکان داده می شوند.
در پی این تحول، ظرف چند سال آینده از طریق یک همه پرسی و یا برگزاری لویه جرگه ی عنعنوی در افغانستان و یا به قول آن ها پشتونستان فردا، در حالی که سیاستگران و رهبران پشتون ها، با هزینه ی کم تر به یک هدف بدیل و بزرگ تر رسیده اند، انگیزه ها و دعواهای “تا اتک از ماست” را در میان جوانان پشتون فرو می نشانند و معضل دیورند را به شکل ریشه ی با پاکستان برای همیشه، حل و فصل می نمایند.

چگونه این طرح در پاکستان به یک استراتیژی تبدیل شد؟

پاکستانی ها از گذشته های دور این نیت را داشتند و می خواستند که جمعیت شمال افغانستان را دست کاری کنند اما، رسانه ی شدن یک نقشه در امریکا، آن ها را سراسیمه کرده است. در سال 2006 یک افسر بازنشسته ی اردوی امریکا به نام رالف پیتر نقشه ای را در (AFG یا Armed Forces Journal) به نشر سپرد که در آن، جغرافیایی کشورهای شرق میانه بر اساس بافت های قومی و مذهبی دست کاری شده اند. در این نقشه بخش های از خاک ایران به کردستان و بلوچستان به عنوان دو کشور مستقل واگذار شده اند اما، هرات در افغانستان به نقشه ی ایران اضافه شده است. پاکستان بر اساس این نقشه اما، با سرنوشت بدتری مواجه گردیده است. ضمن بریدن بلوچستان از پیکر خاک این کشور، مناطق پشتون نشین، گلگت و چترال همه به خاک افغانستان ملحق شده اند و پاکستان به باریکه ای بسیار آسیب پذیر ، یعنی دو برابر کوچک تر از قلمرو افغانستان، مبدل شده است.
رسانه ی شدن این نقشه هرچند تاکنون چیزی را پیش و پس نکرده اما، پاکستانی ها را بیدار ساخته و سخت تکان داده است. آن ها متوجه شده اند که در عقب درهای بسته در امریکا و کشور های غربی برنامه ی نابودی پاکستان روی میز است. اسلام آباد برای این که این نقشه ها را خنثی و تهدید ها را دفع نماید، دست به یک اقدام پیش گیرانه زده و در تفاهم با برخی سران شناخته شد جهادی و سایر نیروهای همسو در این سوی خط، برنامه ی پشتونیزه کردن شمال، شمال غرب و مناطق مرکزی افغانستان را روی دست گرفته است تا تهدید ها را تلافی و هر احتمال ناخواسته و بدی را در نطفه خنثی نماید.

پاکستانی ها، چه اهدافی را با این کار دنبال می کنند؟
راولپندی با این کار می خواهد چند هدف بزرگ را با یک تیر شکار کند. 1)نخست این که شمال افغانستان را به یک منطقه ی پشتون نشین، مبدل نماید و از این طریق رضایت خاطر و حمایت ناسیونالست های پشتون در دو سوی خط دیورند را به دست بیاورد. 2)راولپندی با ایجاد تغییر در جغرافیایی حضور اقوام غیر پشتون در شمال افغانستان می خواهد مسیرهای نفوذ اقتصادی و تجارتی خود با آسیایی میانه و کشور های حوزه ی دریایی خزر را برای همیشه باز و بی خطر بسازد. 3)راولپندی طی یک برنامه سری، تدریجی و پلانیزه شده، مناطق پشتون نشین در آن طرف سرحد را، بعد از تخلیه ی آن ها، دستکاری می کند و آهسته آهسته کتله های عظیم بشری از افراد کم درامد و چادر نشینان پنجابی را با حمایت های مالی چین، در این مناطق جابجا می نماید و از این طریق احتمال تمرد در صوب سرحد را با اسکان نیروهای خودی و متعهد به پنجاب در آینده ها، به چالش می کشد.4)راولپندی با ایجاد تغییر در ساختار های قومی و سرکوب بی پیشینه ی به خصوص تاجیک ها در شمال افغانستان، می خواهد این پیام را به همه ی طرف ها و حتی پشتون ها در افغانستان مخابره کند، که مقابله با پاکستان و ایجاد موانع در برابر منافع راهبردی این کشور، بی پاسخ باقی نمی ماند.5)راولپندی با ایجاد شرایط جدید و دستکار دموگرافی افغانستان، می خواهد برای الحاق کامل این کشور به قلمرو پاکستان در آینده ها، زمینه سازی نماید.

آیا این اقدام عملی خواهد بود؟
با توجه به پیچیدگی های اوضاع افغانستان ارائه ی پاسخ روشن در این زمینه کار دشوار است. اما، می توان گفت که این راه آن قدر هموار نیست و بلکه هر تلاشی در این استقامت، احتمالاً منجر به جنگ های خونین داخلی و تجزیه ای افغانستان خواهد شد. چنانچه همه می دانیم، دست بازیگران بسیاری در قضیه ی افغانستان دخیل است. کشورهای آسیایی میانه با حمایت روسیه، و ایران به دلایل فرهنگی، تاریخی، تمدنی و مهم تر از همه امنیتی نخواهند گذاشت که چنین تحولی پا بگیرد و دموگرافی شمال افغانستان با این تکانه ها مواجه گردد زیرا آن ها به خوبی می دانند که تغییر در بافت ها و ساختار های قومی در شمال افغانستان، بر آینده ی این کشور ها نیز، تاثیر منفی خواهد گذاشت. اما، از آن جایی پاکستان بر سر میز هر گفتگوی، در رابطه به افغانستان تا این دم برنده بوده و شاید برخی قدرت های بزرگ از این طرح حمایت می نمایند، اسلام آباد می تواند دغدغه ها و نگرانی های این کشور ها را این گونه رفع نماید که: آن هایی که در شمال و مناطق مرکزی افغانستان جابجا می شوند، همه افغان و از مهاجرین این کشور اند، بنا برآن حق طبیعی آن هاست که در خاک خود اسکان داده شوند. پاکستانی ها برای این که شبهه را رفع و نگرانی ها را کاملاً بر طرف نمایند، تذکره های جعلی و کارت های عضویت حزب اسلامی را با همکاری مهندس حکمتیار رهبر این حزب برای این کتله های عظیم بشری، توزیع و آن ها را به افغانستان سرازیر می نمایند و به این شکل این برنامه را عملیاتی می سازند.

آیا می توان با این دسیسه مقابله نمود؟

در شرایط فعلی متأسفانه گزینه های بدیل وجود ندارند، اوضاع بلکه در همین استقامت ادامه پیدا خواهد کرد، مگر این که 1)افغان ها به صورت عام و جوانان پشتون به شکل خاص، بلند شوند و در مقابل این توطئه بنشینند و کشورشان را از فرو افتادن در دام یک جنگ داخلی بی پایان و احتمالاً نسل کشی های مَخوف و ویرانگر نجات بدهند. من وقتی جوانان پشتون می گویم، هدفم این است که رهبران پیر، خود جزء این توطئه و آلت دست بیگانه اند. آن ها نمی توانند از مرزهای تعیین شده پا بیرون بگذارند و بل تا نفس در سینه دارند هم چنان عقده می گشایند و در استقامتی به پیش می روند که این وطن به ویرانی کامل برسد و افغان ها همه به اثر دشمنی های قومی، نابود شوند.2)باید علما در رابطه به این توطئه بی تفاوت باقی نمانند و بلکه بایست با راه اندازی گفتگوهای هدفمند با طرف های ذیربط و ارائه ی بیانه ها، کنفرانس ها و تبیین مخاطر نهفته در این توطئه، جلو عملی شدن آن را بگیرند.3)باید جوانان افغانستان اعم از پشتون، تاجیک، هزاره، ازبیک و.. از طریق توسعه ی تماس های ذات البینی و راه اندازی کنفرانس ها و فعالیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در داخل و خارج، با این روند مقابله نمایند. 4)باید سران تمامی احزاب سیاسی این خطر را جدی بگیرند و از طریق محور های تاثیر گذار در داخل افغانستان و هم چنان نهاد های حقوق بشری و سازمان ملل، در جهت خنثی سازی این دسیسه با همدیگر تشریک مساعی نمایند.

اگر این توطئه خنثی نشود چه خواهد شد؟
چنانچه در بالا تذکر دادیم، اگر جلو این توطئه ی خطرناک گرفته نشود، بدون کوچک ترین تردید می توان گفت که افغانستان وارد یک مرحله ی بسیار خطرناک و تاریک خواهد شد که فرجام آن دشمنی های بیش تری قومی، ادامه ی جنگ های خونین، مداخله ی خارجی و احتمالاً نسل کشی های مخوف و مهول و در نهایت تجزیه ی این کشور خواهد بود. ارباب قدرت و سران بی مسئولیت احزاب سیاسی آب فراوان بر ریشه ی درخت تعصب ریخته و جوانان در میان همه ی اقوام را به شدت در مقابل هم قرار داده اند. سخنرانی ها، گفتگوها و خطابه های آن ها مملو از فتنه انگیزی ها و کراهیت پراکنی هاست. آنان چنان در حضیض عقده ها فرو افتاده و کوچک شده اند که نمی توانند در هیچ مناسبتی بدون تهمت بستن و طعنه زدن و تعصب ورزیدن، لب از لب بگشایند، پیوسته بلکه بر آتش دشمنی های قومی نفت می ریزند و همواره مردم را به مصاف هم می برند. این سیاست کور و غیر مسئولانه افغانستان را بر روی انبار باروتی قرار داده است که با یک جرقه ی کوچک، همه را به دام خود فرو می برد و این کشور را در آستانه ی نابودی کامل قرار می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا