غنی سیاستی را در پیش گرفته که گویا رفتن وی از صحنه به معنی نابودی مطلق افغانستان است
آقای غنی در برابر این نوع یک اجماع منطقهای و بینالمللی شانس مخالفت را ندارد و نمیتواند مقاومت کند. وی باید نظام آینده را باید بپذیرد اما نکته مهم این است که نباید در کابل یک فروپاشی صورت گیرد که مبادا افغانستان بار دیگر به نقصه صفر برسد. چون آقای غنی سیاستی را در پیش گرفته که گویا رفتن وی از صحنه به معنی نابودی مطلق افغانستان است. چنین چیزی مطرح نیست.

موضع طالبان با سیاست کنونی که آنها بتوانند امتیاز بیشتری بگیرند و آمریکاییها را تحت فشار قرار بدهند و از این طریق آمریکایی دولت افغانستان را تحت فشار قرار دهند. طالبان قبل از اینکه به توافق صلح برسند میخواهند زندانیهای باقی مانده شان را آزاد کنند و به همین ترتیب آنها از لیست سیاه سازمان ملل بیرون شوند.
من به این عقیده هستم با وجودی که طالبان فشار وارد میکنند در نشست آتی استانبول شرکت خواهند کرد. پاکستان طالبان را به این حد نمیگذارند ذهنیت منطقهای را که با تلاش اسلامآباد شکل گرفته، از بین ببرند. پاکستان نمیخواهد طالبان یک مخالفت سیاسی منطقهای را به وجود بیاورد. بنابر این طبعا این شرایط تغییر نخواهد کرد و حضور طالبان در نشست استنبول حتمی است. طالبان نیز تلاش میکنند که از طریق سیاسی امتیازات بیشتری به دست آورد.
یک نکته خیلی واضح به نظر میرسد که آمریکاییها فشاری برای پاکستان برای مهار طالبان جهت احیای دوباره آنها وارد نکرده است. دست پاکستان را باز گذاشتند که آنها بتوانند طالبان را مجددا سازماندهی، تمویل و اکمال بکنند و به افغانستان بفرستند.
پاکستانیها در این زمینه سیاسی بسیار با موفقیت عمل کردند. قابل ذکر است که وقتی امرتاج نزد پرویز مشرف آمده و پیام جورش بوش را گفت که اگر در کنار ما نباشید پس شما دو راه را باید انتخاب کنید. یا در کنار ما یا در کنار تروریستها. اگر در کنار ما نایستید. ما پاکستان را بمباران و به عصر حجر مبدل میکنیم.
مشرف پس از دریافت تهدید آمریکا سیاست ماهرانهای بازی کرد. ظاهرا در کنار آمریکاییها ایستاد. ملا عبدالسلام ضعیف سفیر سابق طالبان در اسلامآباد را دستگیر و خلاف همه پروتکلهای دیپلماتیک به آمریکا تحویل داد. فرودگاههای پاکستان، بندر کراچی و گذرگاهمرزی خیبر را برای عبور و مرور نظامیان آمریکایی در اختیار ایالات متحده گذاشت. حکومت وقت پاکستان به بهانه مبارزه با تروریسم و کمک به واشنگتن میلیاردها دلار از آمریکا دریافت کرد. اما پاکستان در عمل با این پول هنگفت تمامی مرزهای دیورند را دیوار و سیم خاردار کشیدند. نیروهای طالبان را تقویه کردند و به افغانستان فرستادند و امروزه شاهد هستیم که گروه طالبان را به یک نیروی مسلح در افغانستان تبدیل کردهاند. این مسئله یکی از بی صداقتیهای آمریکا بود.
از سوی دیگر آمریکاییها یک برنامه و استراتژی مدور و مشخصی در طول بیست سال در افغانستان نداشتهاند. پای آمریکاییها در جنگ افغانستان به صورت تصادفی کشانده شد. آنها هیچ برنامهای برای دولتسازی و ملت سازی در افغانستان نداشتند. کارهای کردند که در اصل بنیادین نبوده است. نخست باید دید که آنها از نظر اقتصادی هیچ زیربنایی نساختند. از لحاظ سیاسی مثل آنتخابات نیز چیزی نساخته اند. آنها بیشتر روی فرد سرمایهگذاری کردند. به جای اینکه یک سیستم در افغانستان بسازند در اوایل آقای حامد کرزی را حمایت کردند پس از آن آقای محمد اشرف غنی را حمایت کردند. بنابر این آمریکا نظامی پایه داری که بتواند عدالت اجتماعی و توسعه پایدار را در افغانستان ایجاد کند، به وجود نیاوردند. آنها یک سیستم انجویی و پروژهای بهوجود آوردند و نگاه ایالات متحده آمریکا در افغانستان در تمامی بخشها و عرصهها پروژهای بوده است. در اثر سیاست غلط واشنگتن تمامی پروژههایی متزلزل که ساخته اند در حالت فروپاشی بوده و امروز شاهد آن هستیم.
مشخص است که آقای غنی همراه با تیم شان در حکومت نمیتوانند در برابر آمریکایی ها نه بگویند و مخالفت و ایستادگی کنند. در گذشته نیز این ثابت شده است که آنها همان خطهای سرخی که نزد خودشان ترسیم کرده بودند از آن گذشتند. یک دولتی که در تمامی عرصهها وابسته به آمریکا باشد و با امکانات نظامی و مالی آمریکا سرپا ایستاده باشد، توانایی وظرفیت این را ندارد که در مقابل آمریکاییها مقاومت کند.
من به این عقیده هستم که طبعا در یک اجماع و همسویی منطقهای که اگر قرار است در کنفرانس استانبول شکل بیگیرد و آمریکاییها در رابطه با تشکیل یک دولت انتقالی صلح کشورهای منطقه را یکجا بسازند، آقای غنی نمیتواند در برابر آن مقاومت کند. این طبیعی است که دولت انتقالی تشکیل میشود. مسئله دیگر اینکه دیدگاه کشورهای منطقهای از جمله پاکستان این است که آمال شان مانند دهه نود نیست که طالبان بیایند تمامی قدرت را در انحصار خود بگیرند. با انحصار قدرت توسط طالبان از یک سو یک مخالفت گسترده داخلی ایجاد میشود و هم کشورهای منطقهای این را نمیپذیرند. با اینحال پاکستان مجبور میشود درگیر جنگ دیگری شود که توانایی و پیشبرد آن را ندارد. بنابر این پاکستانیها مجبور میشوند با کشورهای دیگر مانند چین، ایران و کشورهای ذیدخل و تاثیر گذار با یک نوع توافقی دست یابند و طالبان را برای ایجاد دولت مصالح در افغانستان تحت فشار قرار دهند. طبیعی است که آقای غنی در برابر این نوع یک اجماع منطقهای و بینالمللی شانس مخالفت را ندارد و نمیتواند مقاومت کند. وی باید نظام آینده را باید بپذیرد اما نکته مهم این است که نباید در کابل یک فروپاشی صورت گیرد که مبادا افغانستان بار دیگر به نقصه صفر برسد. چون آقای غنی سیاستی را در پیش گرفته که گویا رفتن وی از صحنه به معنی نابودی مطلق افغانستان است. چنین چیزی مطرح نیست.