نیولیبرالیزم: مرگ عصر؟

بحران مالی سال ۲۰۰۸ و سپس پاندمی کووید – ۱۹ و همه مشکلات اجتماعی برخاسته از آن، مقدم بر همه، در کشورهای جهان در حال توسعه، حتی معتقدترین طرفدار ایدیولوژی نیولیبرالیزم را وا داشت تا نواقصات این مفکوره را به حساب بیاورند.
عدم تمایل به پذیرفتن رسوم و عنعنات پس از مُدرنیزم، اساس نیولیبرالیزم را تشکیل میدهد. در تصویری از روابط چند جانبه، این امر، تخریب سیستم پیمان های جامع و تعهدات ناشی از آنها را در پی دارد. سیستم دست آوردها و پیشرفت های فرهنگی، توافقات درازمدت از راه های جستجو و تعیین تصامیم سازشکارانه، زنگ زده و فرسوده شده است.
«مبارزه در برابر تغییر اقلیم» از همان آغاز برای حل مشکلات کشورهای نیازمند در این عرصه آماده نشده بود، بلکه برای تأمین منافع گروه های مشهور مالی و صنعتی و یک تعداد نیروهای سیاسی خاص در نظر گرفته شده بود.
در پرتو این ایدئولوژی، ارزش های سنتی به حاشیه رفته و احکام جدید به اصطلاح «اخلاق نوین» به بهانه مبارزه با این ارزش ها، جایگزین آن شده است. این وضعیت جلوه هایی مانند چشم پوشی از نظریات اکثریت در بخش تحصیلات و فرهنگ مشترک و فراخوانی ها به تجدید نظر روی موازین اخلاقی در عرصه های مختلف را به دنبال خواهد داشت.
ام مثل اینکه نیولیبرالیزم آخرین ساعت های عمر خود را سپری می کند؟ زمانی که نارضایتی ها، عدم برابری ها و بیگانه ستیزی های فزاینده را مشاهده میکنیم، دشوار است مدعی شد که همه چیز باید مبتنی بر نیولیبرالیزم باشد، بلکه تنها راه حل، سیستمی از رهنمودها متشکل از ارزش های معنوی و اخلاقی سنتی می باشد که به ویژه بر بنیاد دیرین مذاهب جهانی متکی باشد.