نویسنده: نبی ساقی
توماس بارفیلد در تاریخ خود دربارهٔ افغانستان، اصطلاح جالبی دارد: پشتونهایی که از نظر فرهنگی تاجیک شدهاند.
پشتونهای تاجیک شده، آنهایی هستند که به زبان فارسی حرف میزنند، به زبان فارسی کتاب میخوانند، به زبان فارسی مینویسند و حتا به زبان فارسی فکر میکنند.
مراد بارفیلد از فرهنگ تاجیک، ظاهرا فرهنگ مردم شهرهای کابل و مزار و هرات وغیره است که فرهنگ فارسی است.
بنا بر این حساب او ظاهرشاه و داودخان و امانالله خان و فرهاد دریا و امثالهم را پشتونهای حساب میکند که از نظر فرهنگی تاجیک شدهاند و نگاه آنها نسبت به مدرنیته و دنیای جدید، نگاه تاجیکی است، نه نگاه پشتونی.
این نامگذاری طبعا در مورد پشتونهای هرات و شهرهای دیگر افغانستان که طی چند نسل شهرنشینی و ازدواجهای فراقومی زبان پشتو را نیز از دست دادهاند، بیشتر صادق است.
با این حساب، همین ظاهرشاهی که به قول بارفیلد از نظر فرهنگی تاجیک بود، آیا نگاهش به مسالهٔ قومیت واقعا نگاه تاجیکی بود یا نگاه قبیلهای و اتنیکی؟ این نکته حای تأمل دارد.