
باسلطه طالبان بر افغانستان همهجا را وحشت فرا گرفته است، ناهنجاری و نا بسامانی در شهرها و روستاها حاکم است، طالبان هرکی را بخواهند، شلاق میزنند، دستانش را قطع میکنند و یا به دار میآویزند؛نظامیان پیشین قربانی انتقام جویی طالبان اند؛ انتقاد و مخالفت با این گروه به مرگ آدمها ختم میشود. دهها نویسنده، کنشگر مدنی، فعال حقوق زن، خبرنگار و شهروندان عادی به جرم انتقاد از اعمال شوم این گروه در رسانهها شکنجه و زندانی شده اند و بدون هیچ دلیل سختترین شکنجههای طالبان را تجربه میکنند. زنان به دلیل خواستن حقوق مسلمشان در سیاهچالههای طالبان شکنجه و تعذیب میشوند. شماری از زنان مبارز ماهها میشود ناپدید شده اند و از سرنوشت شان هیچ معلوماتی نیست.
صنم کبیری، یک از زنان معترض با پیوستن به جنبشهای اعتراضی، در مقابل ظلم و استبداد طالبان خاموش نماند و از روزهای نخست ایستادهگی و اعتراضاش چنین حکایت میکند:
همسرم در روزهای اول مخالف رفتنم به جمع دختران و زنان معترض بود؛ چون که طالبان هشدار داده بودند هرکی در مقابل شان قرار بگیرد تیرباران میکنند و یکی و دو تن را نیز در اعتراضات به گلوله بسته بودند و از این لحاظ برای او سخت بود که به من اجازه بدهد، تا به حرکتها حق طلبی بپیوندم؛ ولی با بستن مکاتب ومراکز آموزشی به روی دختران قلبم را خون گرفت و احساساتم به اوج رسید و نمی گذشت خاموش باشم و این جنایات علیه همجنسانم را نظاره کنم.
بدون اطلاع بیشتر به خانواده و همسرم به قطار زنان و دختران معترض پیوستم و فعالیتم را در جنبش اتحاد و همبستگی زنان افغانستان آغاز کردم، چندین بار اعتراضات مان سرکوب شد، طالبان به خانههای همرزمان و رفیقان ما در استانهای مختلف هجوم بردند و شماری را بازداشت و مورد شکنجه قرار دادند، اما ما قوی تر و با روحیه تر به کار مان ادامه دادیم.
بانو صنم، در ادامه افزود؛ چند روز پس از اعتراضات خیابانی و شعارهای ضد سیاست زن ستیزانه گروه طالبان، نیروهای استخبارات این گروه چند تن از نزدیکان ما را که جوانان بودند به اتهام همکاری با جبهه مقاومت بازداشت کردند و از نزد آنان شماره تماس من را بدست آوردند که تاریخاش درست به یادم نیست، ساعت دو بعد از ظهر بود که زنگ گوشیم به صدا در آمد، پاسخ دادم، گفت از استخبارات امارت اسلامی تماس گرفتم، شما به ضد امارت اسلامی به جبهه مقاومت ملی همکاری میکنند، من در پاسخاش گفتم: «ما برای احقاق حقمان ایستاد شدیم و به هیچ جریان و شخصی همسو نیستیم.» اما این نیروی طالب همچنان به تهدید، توهین و تحقیر من ادامه داد، از اینکه خانواده و همسرم در جریان نبودند، ترسیدم وگوشیم را خاموش و سیم کارت را بیرون کردم، چند دقیقه نگذشته بود که به شماری پسرم تماس گرفت؛ گفت اگر گوشیات را روشن نکردی همه خانوادهات را به قتل میرسانم. ناگزیر این گوشی را هم خاموش کردم و به خانه یکی از نزدیکانم در اطراف شهر رفتم آنجا هوا گرم بود ضمن اینکه باردار بودم، کودک کوچک دیگر نیز داشتم که همزمان نگهداری از این طفل در شرایط دشوار و بر استرس برایم ناممکن بود و سخت ترسیده بودم وضعیت هر لحظه بدتر میشد، در همین حال خواهرم تماس گرفت، گفت طالبان زنگ میزنند اگرشما گوشیتان را روشن نکنید من را بازداشت میکنند به خواهرم گفتم، شما نگران نباشید شما را کار ندارند. فکر کردم راه دیگر نمانده مجبور به سمت کابل حرکت کنم، در مسیر راه، دقیق بین کیلهگی و دوشی در یک ایستاد بازرسی طالبان مواجه شدیم، ترس و اضطراب بدنم را فرا گرفته بود و فکر میکردم این بازرسی به منظور بازداشت من ایجاد شده؛ طالبان همه را از موتر پیاده کردند و مورد چک و بررسی قرار میدادند به قول معروف «مار گزیده از ریسمان دراز میترسد» فکرکردم من را بازداشت میکنند، سروصدا کردم یک طالب بیرحمانه به صورتم به سیلی زد و فحش داد تا من خاموش شدم، پس از چند دقیقه یک جوان از همراهان ما را بازداشت و با دستان بسته و لت و کوب باخود بردند که بعداً فهمیدم که از نظامیان پیشین بوده و هدف این بازرسی نیز او بوده است. با این همه طالبان به ما موتر حامل ما اجازه دادند تا راه خود را ادامه دهیم و با کابل رسیدم.
چند وقت کابل ماندم، اما دلم نارام بود و دوباره رفتم زادگاه خودم و پس از یکماه اقامت در زادگاهام با پسر رفتم نزد داکتر یک ساعت از رفتنم پیش داکتر گذشته بود که پسر دیگرم تماس گرفت و گفت مادر خانه نیاید طالبان خانه را محاصره کردند و قصد بازداشت شمار را دارند. ناگزیر دوباره به طرف کابل حرکت کردم. طالبان به صورت وحشتناک به خانه ما هجوم آورده بودند و همه اعضای خانواده به شمول برادر شوهرم و مادر شوهرم را لت و کوب کردند که مادر شوهرم در نتیجه ضرب و شتم زیاد سکته کرد و چند روز بعد فوت کرد. دختر 12سالهام از وحشت طالبان شوک دید بود تا چند روز قادر به حرف زدن نبود و همینطور من ماهها از خانوادهام دور ماندم.
با وجود این همه تهدیدات من و همقطارانم هیچگاه از مبارزه دست نکشیدیم و به نحوی در برابر اعمال طالبان خاموش نبودیم شعارهای ما (پاکستان در امور افغانستان مداخله نکند و نسل کشی را در پنجشیر متوقف کنید) مانند یک «بم اتم» در داخل طالبان انفجار کرد و آنها را در برابر زنان حساستر ساخت؛ ولی زنان مبارز تا اکنون در مسیر و خط مش خود در سنگرهای داغ مبارزه و حق طلبی در کابل و دیگر استانهای کشور ایستاده هستند.
باید گفت، اسفبارتر و شدیدتر از من صدها دختر و زن مبارز مورد شکنجه و ضرب و شتم طالبان قرار گرفتهاند برخیآنها تا اکنون در زندان هستند و شماری ناپدید و عدهای دیگر فراری و تحت تعقب و صدها تن آنها هنوز سنگرهای اعترضی را گرم نگهداشتهاند و به اشکال مختلف فعالیت دارند. حالا طالبان باید دانسته باشند که زنان افغانستان آگاهانه از حقوق و امتیازات سیاسی و اجتماعی خود دفاع میکنند واین سنگرهای حق طلبی با کشتن و زندانی ساختن خالی نمیشود. جنبشها و افکار زنان مبارز همه روزه دربرابر جنایات طالبان منسجمتر و پرقوت تر میشود، اگر درب مکاتب را به روی دختران بستهاند، ولی زبان، قلم و کتابهای ما هنوز هست و ما با سوادیم و برای همجنسان خود در خانهها آموزش میدهیم، جهالت و زن ستیزی گروه طالب را در ورق ورق کتابچههای خود نوشتیم و این جبر زمان و ننگ تاریخ را به نسلهای بعدی انتقال میدهیم.
سالار آزادی