حکایت امالبنین دوازده ساله از آخرین روز در مکتب
ممنوعیت آموزش دختران در افغانستان زندگی میلیونها دختر را با چالشی مواجه ساخته که ممکن است در هیچ کجای این کرهی خاکی نظیر آن دیده نشود. دخترانی که پایینتر از صنف ششم بودند، برای مدتی هرچند اندک در مکاتب باقی ماندند اما حالا که از صنف ششم فارغ شدهاند فرامین امارت اسلامی و محدودیتهای اعمال شده مبنی بر ممنوعیت آموزش را تجربه میکنند. در این گزارش روایت امالبنین، دختر ۱۲ سالهای را میخوانید که معتقد است «زنگ ناامید» بجای «زنگ مکتب» نواخته میشود.
صدای تیک تیک ساعت به سرعت به گوشمیرسد و مدت زمان ادامه آموزش امالبنین در حال اتمام است. ام البنین که همزمان با رویکار آمدن امارت اسلامی صنف چهارم مکتب بود حالا با گذشت زمان و سرعت عقربههای ساعت برای فراغت از صنف ششم آماده میشود و در آخرین روز امتحان قرار دارد. سعی میکند ذهنش را از زمزمههای وحشتناکی که میگویند روند آموزش او در اینجا متوقف میشود خلاص کند چون قرار است مضمون مورد علاقهاش یعنی «کتاب دری» را امتحان بدهد.
بنین ۱۲ ساله مانند روزهای دیگر به سرعت از خواب بلند میشود و صبحانهای که مادرش تهیه کرده را نوشجان میکند و راه مکتب را در پیش میگیرد. او برخلاف روزهای دیگر با روحیهی بسیار خوب وارد صنف میشود؛ جایی که همصنفان و استادانش اصلا خوشحال نیستند چون آن زمزمههای شوم را که میگوید دختران نباید درس بخوانند باور کردهاند. او تمام سولات در برگهی امتحان را با روحیهی خوب پاسخ میدهد و ناگهان خودش را در موقعیتی مییابد که چارهای جز ناامید بودن ندارد و باید با استادان و همصنفانش خداحافظی کند.
بنین میگوید: «استاد وارد صنف شد و از ما بخاطر تلاش پیگیر دروس مکتب تشکری کرد. نمی دانستم روز ناامیدی از راه رسده است و استاد در ادامهی صحبتهایش گفت دوره آموزش شما در همینجا به پایان میرسد و سر از فردا هیچ یک از شما اجازه ورود به مکتب را ندارید.»
در بیشتر موارد افرادی که خبرهای بد را برای ما انتقال میدهند نیم ناراحتی و نارضایتی ما از همان فرد است اما بنین میگوید: «می دانستم این خواست استاد نیست و استاد تابع امر است.»
آخرین ساعات حضور بنین در مکتب است و نمیداند که باید چهکار کند. از فرط ناامیدی و بلاتکلیفی سراغ حاضری میرود. نامش را پیدا میکند و میبیند که طی یک سال فقط یک روز غیر حاضری کرده و دلیل غیر حاضری او نیز بیماری بوده است.
بنین میگوید «من بیشتر از هر چیزی به مکتب وابستهام.» او دوست داشت از مکتب فارغ شود و رشتهی ادبیات را در دانشگاه ادامه دهد. ذهنش درگیر است و با این ناامیدی راهی خانه میشود: «هر چند خودم از مکتب رانده شدم اما برای دختران پایان تر از صنف ششم خوشحال بودم که فرصت دارند درس بخوانند.»
مادر بنین که خود سواد ندارد و یکی از حامیان بنین در قسمت فرا گیری آموزش بوده است در صحبت با خامه پرس میگوید نگران سلامتی فرزندانش است: «طی یک هفته مشکلات روحی و روانی از بنین یک شخص دیگر ساخته بود. قبلا لبخند میزد. اجتماعی بود اما حالا حتا به سختی با ما حرف میزند.»
مادر بنین که حدود ۵۰ سال سن دارد میگوید: «بنین دوست داشت هم ادبیات و هم طبابت را همزمان تحصیل کند. همیشه میگفت مادر به روسیه میرم درس میخوانم اما دوباره به کشور بر میگردم و یک شفاخانه بزرگ در برچی میسازم.»
اما به گفته مادر بنین حدود یک هفته پس از اتمام صنف ششم بنین دیگر از آرزوهای خود حرف نمیزند و در حالت گوشهگیری کامل به سر میبرد.
بنین یک دختر کتابخوان است و این چیزی است که از مکتب برایش باقی مانده و امیدواری خانوادهاش نیز این است که بنین بار دیگر مشغول مطالعه کتابهایش شود.
در قسمت بالای دیوار در اطاقی که بنین در آن زندگی میکند تعداد زیادی کتاب دیده میشود. هرچند بنین در کنار دروس مکتب نیز اهل مطالعه بوده است اما همزمان با ممنوعیت آموزش او فرصتی زیادی برای مطالعه کتاب دارد و طی یک هفته گذشته توانسته است بیشتر از قبل مطالعه کند. او می گوید آخرین کتابی که خوانده بود «قصه که شهزاد نگفته بود» است.
بنین در کنار اشتیاق به مطالعه دوست دارد نویسنده خوبی باشد اما به باور او نویسندگی فکر ارام و خاطر آسوده می خواهد که اخیر ذهن او به شدت درگیر است.
بنین گاه گاهی لیلا را میبیند. همصنفی سابق او که مثل بنین گوشهگیر شده است. بعضی روزها تلاش میکنند در اوقات فراغت از کنار مکتب رد شوند تا حال لیلا بهتر شود اما بنین میگوید هیچ گاه به طرف مکتب و آرزوهای نا تمام خود نمیدیدم چون میدانستم همه فضا دگرگون شده است و تنها دلیل رد شدن او از کنار مکتب بهتر شدن حال لیلا میباشد.
بنین میگوید امید برای آغاز مجدد دروس مکتب تا سال بعد و یا سالهای دیگر دارد اما نگرانی از ضایع شدن وقت چیزی است که او را به وحشت میاندازد. بهگفتهی او، شاید روزی اجازه رفتن به مکتب برای ما داده شود ولی آن زمان از اشتیاق ما کاسته میشود چون استادان ما نیست، هم کلاسیهای ما نیست و همینطور هزار و یک مورد دیگر.
به باور بنین درحال حاضر، حاضر است تا با هر نوع محدودیت مبارزه کند حتا اگر قرار باشد حاضر است چادری بپوشد و دروس خود را ادامه دهد زیرا مطالعه در خانه و صنوف آنلاین هیچ زمانی جاگزین صنفهای حضوری نمیشود.
بنین میگوید اخیرا با خود فکر میکنم و میگویم: «چقدر پسر بودن در مملکت ما خوب است کاش پسر بودم و میتوانستم دروس خود را ادامه دهم.»
تلاش کردیم در این گزارش، با شماری از آموزگاران مکتب بنین صحبت کنیم اما بنابر حساسیت موضوع منابع حاضر به گفتوگو نشدند. خامه پرس