در یادداشتی بررسی شد؛ حکمرانی طالبان در افغانستان جدید
با سقوط طالبان این گروه نه تنها از عرصه قدرت افغانستان حذف نشد، بلکه به عنوان نیرومندترین بازیگر اپوزیسیون در این کشور اقدام به قدرت نمایی هم در عرصه نظامی و هم در عرصه سیاسی کرده است.
«محمد روحی» کارشناس مسائل افغانستان در یادداشتی نوشت، با سقوط حکومت طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، این گروه نه تنها از عرصه قدرت افغانستان حذف نشد، بلکه ضمن تقویت مواضع خود، به عنوان نیرومندترین بازیگر اپوزیسیون در کشور افغانستان طی سالهای اخیر، اقدام به قدرت نمایی و نمایش توانایی خود، هم در عرصه نظامی و هم در عرصه سیاسی کرده است.
هر چند حمایتهای بی وقفه بازیگران منطقهای از جمله پاکستان از طالبان در این زمینه بسیار تأثیرگذار بوده است، اما تعلق این گروه به قومیت پشتون، ضعف دولت کابل، عدم اتحاد سایر رقباء و دشمنان داخلی طالبان، وجود فقر و فساد در جامعه، به همراه سیاستهای اشتباه آمریکا و ایساف در افغانستان موجب شد که امروزه طالبان از جایگاه و موضع برتر، همزمان با انجام عملیاتهای نظامی، در مذکرات مستقیم با آمریکا و سایر قدرتهای منطقهای در افغانستان حاضر شود.
جایگاه طالبان در عرصه حکمرانی آینده افغانستان، به خصوص نفوذ این گروه پس از امضای توافق صلح با آمریکا و فضای حاکم بر مذاکرات بین ¬الافغانی افزایش یافته است. طالبان در کوتاه مدت و در جریان مذاکرات بین الافغانی، بحث مشارکت در قدرت، در قالب به دست گرفتن کنترل برخی استان ها، در اختیار گرفتن اداره چند وزارتخانه، همکاری با دولت در برخی زمینهها را پیگیری میکرد. اما در مذاکرات مستقیم صلح با آمریکا ضمن عدم به رسمیت شناختن دولت فعلی افغانستان، خواستار تشکیل دولت جدیدی بر اساس الگوی پیشنهادی خودش شد؛ و این از نشانههای زیاده خواهی قومیتی این گروه میباشد که در آینده در صورت عدم توافق سایر گروهها و قومیتهای مختلف با طالبان بر سر موضوع مدل واحد، مشترک و همه شمول دولت جدید، شاهد خواهیم بود با توجه به جایگاه قوم پشتون طالبان اقدام به قبضه کامل قدرت در افغانستان خواهد کرد.
در واقع، حاصل جنگ بیست ساله طالبان و آمریکا نه به پیروزی قطعی و سراسری طالبان منجر شد و نه شکست آنها توسط آمریکا را رقم زد. طالبان به عنوان نیرومندترین گروه شورشی در افغانستان توانست نیروهای خود را بازسازی کند و با استفاده از جایگاه قومی و قدرت نظامی خود و نیز ضعف دولت کابل، طی سالهای اخیر همواره بر دامنه مناطق تحت نفوذ خود بیافزاید و باعث گسترش ناامنی و درگیری در افغانستان شود. استراتژی طالبان در سالهای گذشته نشان داده است که این گروه با افزایش تهدیدات در قالب عملیاتهای نظامی، خواستار نمایش قدرت خود به دولت افغانستان و نیروهای خارجی به خصوص آمریکا بوده است. طالبان همواره درصدد بوده است که نشان دهد که ترسیم آینده افغانستان بدون در نظر گرفتن این گروه، نتیجهای جز تداوم جنگ و ناامنی در پی نخواهد داشت.
هدف اعلامی آمریکا و ناتو از اشغال افغانستان، ایجاد امنیت و نابودی القاعده و طالبان اعلام شده بود، اما وضعیت جنگ در افغانستان به نفع طالبان پیش برده شد. به همین علت، با گذشت زمان، دونالد ترامپ رییس جمهور وقت آمریکا برخلاف ادعای قبلی اش که جنگ با طالبان را به عنوان موضوعی قطعی تا شکست این گروه مطرح کرده بود، از مذاکره با طالبان سخن گفت. ترامپ زلمی خلیلزاد را به عنوان نماینده آمریکا در امور صلح تعیین کرد که خود نوعی اعتراف به شکست آمریکا در افغانستان بود. طی سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۲ میلادی استراتژی طالبان، استراتژی ایجاد مزاحمت از طریق بمب گذاری بوده و این گروه، عملیات منسجم نظامی انجام نمیداد. اما از سال ۲۰۱۲ میلادی به بعد با افزایش وسعت جغرافیایی تحت سیطره طالبان، عملیات منسجم و مستمر نیز روز به روز افزایش یافت.
در همین راستا، طالبان در مارس ۲۰۱۹ میلادی و در حالی که مذاکرات صلح با آمریکا و نیز گفتگوهای موسوم به بین الافغانی را برگزار مینمود، اقدام به اعلام آغاز عملیات نظامی علیه نیروهای امنیتی افغانستان و اشغالگران خارجی نمود. طالبان در جریان گفتگوهای صلح با آمریکا، از موضع ضعف عمل نکرد و برخلاف طرف مقابل، برای ادامه روند مذاکره عجلهای نداشته و قدم به قدم پیش میرفتند. طالبان در کنار مذاکرات با آمریکا اقدام به برگزاری مذاکرات دو جانبه با کشورهای منطقه از جمله روسیه، ایران و چین نمود و در دو نشست بین الافغانی در مسکو نیز شرکت کردند تا از این طریق مشروعیت و جایگاه سیاسی خود را در مقابل آمریکا افزایش دهند. در نهایت، پس از ماهها مذاکره میان نمایندگان طالبان و آمریکا، طرفین در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ م (۱۰ اسفند ۱۳۹۸) توافقنامه صلحی را امضاء کردند.
طالبان در آستانه امضای توافق نامه با آمریکا، به لحاظ نظامی از طریق عملیاتهای متعدد بر دامنه حوزههای تحت کنترل و نفوذ خود در افغانستان افزود. در حوزه سیاسی نیز طالبان با توجه به تمایل دولت آمریکا برای دست یابی به توافق، اختلاف میان اشرف غنی و عبدالله عبدالله و عدم وجود صدای واحد میان بازیگران داخلی افغانستان، از موضع قدرت در جلسه امضای توافق نامه شرکت کرد. البته مذاکرات آمریکا با طالبان در یک روندی صورت گرفت که دولت کابل و سایر بازیگران، نه تنها در این روند دخالت داده نشدند؛ بلکه مفاد این توافقات نیز تاکنون مخفی و پر از ابهام باقی مانده است.
بدون شک، در وضعیتی که دولت افغانستان در روند مذاکرات دخالت داده نشده و روند انتخابات به نحوی مدیریت شده است که یک دولت ضعیف شکل بگیرد، باید به سیاستهای آمریکا با دیده تردید نگریست. آمریکا به دنبال ترویج و گسترش گروههای تروریستی نظیر داعش در افغانستان است، اما در این خصوص با طالبان مشکل دارد. طالبان نیز چنانچه به هر نحوی، قدرت را در کابل به دست گیرد، برای کسب مشروعیت بین المللی و جلب کمکهای مالی به نوعی به آمریکاییها وابسته خواهند شد و در این مسیر، خواه ناخواه سیاستهای دستگاه اطلاعاتی پاکستان را نیز پیاده خواهد کرد.
مجموعهای از علل و عوامل درونی و بیرونی در افغانستان موجب شده است تا طالبان از یک جریان زوال یافته به نیرویی قدرتمند تبدیل شود؛ به طوری که با گذشت نزدیک به دو دهه از سقوط طالبان، این گروه شبه نظامی، با رموز مناسبات سیاسی آشنا شده است که یکی از آنها مذاکرات صلح است. مذاکراتی که به عنوان یکی از تحولات بنیادین در افغانستان محسوب میشود و بر آینده این کشور تأثیر زیادی خواهد گذاشت. تمکین آمریکا در مقابل خواست طالبان مبنی بر دور نگه داشتن حکومت از متن گفتگوها، مستمسکی به حکومت افغانستان داد تا نگران سرایت این وضعیت بر مذاکرات بین الافغانی شود که در این مذاکرات نیز، حکومت افغانستان نقش محوری نداشته باشد. میتوان گفت مشکل بزرگ دولت افغانستان در روند صلح این است که پروسه صلح را به مثابه یک پُست و کرسی دولتی میداند که دوست دارد آن را در انحصار خود داشته باشد، این در حالی است که جریان صلح، یک پروسه ملی است و باید از این دریچه به آن نگاه کرد.
پس از آغاز به کار اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور افغانستان، توقع میرفت که او بتواند همه احزاب و جریانهای سیاسی افغانستان را زیر یک چتر جمع کند و یک اجماع ملی درباره صلح افغانستان به وجود بیاورد، اما زمانی که سیاستمداران افغان از رئیس جمهور نا امید شدند، به سوی طالبان رفتند.