
از چهرهاش پیدا بود که خودش را در پرتگاه یافته است و دیگر هیچ راه و انتخابی جز تن دادن به این ازدواج اجباری و در عین حال تحمیلی ندارد.
گزارشگر: زینب حسینی–ازدواجهای زودهنگام، ازدواجهای اجباری و حتی فروش دختران خردسال به بهانه ازدواج در حد ارقامی باقی مانده که از سوی نهادهای ناظر همگانی میشود، غافل از اینکه فاجعهی نقض حقوق بشر حاوی تکاندهندهترین روایتهای فردی است. در این گزارش روایت یک قربانی ازدواج اجباری را میخوانید که آرزو داشت روزی لباس سفید پزشکی بر تن کند.
گل افروز (مستعار) همین یک هفته پیش در جریان بازداشت دستهجمعی دختران به اتهام «بیحجابی» از سوی ماموران امر به معروف بازداشت شده بود. پدر و برادرانش وقتی او را از حوزه با قید وثیقه آزاد کردند و به خانه آوردند همان شب تصمیم گرفتند او را به شوهر بدهند.
گل افروز میگوید قرار است او را به عقد مردی در آورند که حتی شناخت چندانی از هم ندارند.
او احساس درماندگی میکند. با ناامیدی و خشم میگوید «به خاطر چه باید ازدواج کنم؟ فقط به این دلیل که طالبان مرا زندانی کردند؟ مگر دست خودم بود؟»
ماموران امر به معروف و نهی از منکر امارت اسلامی در جریان یکماه گذشته دختران زیادی را -عمدتا از غرب کابل- به اتهام «بیحجابی» بازداشت کردند. اکثر این دختران طبق یافتههای خامه پرس پس از نهایتا یک شبانه روز با قید وثیقه آزاد شدند اما به گفتهی گل افروز، برای دخترانی که «تجربهی زندان طالبان» بر آنان تحمیل شد، وضعیت فرق میکند.
او نیز مثل هزاران دختر دیگر رویاهای خودش را داشت. تحصیل کردن و پیدا کردن یک کار آبرومند در صدر فهرست آرزوهای او قرار داشت: «رویای دکتر شدن را داشتم. علاقه ی شدیدی به لباس سفیدی که پزشکان استفاده میکنند داشتم. وقتی آنان را میدیدم به وجد میامدم.»
گل افروز قبل از رویکار آمدن امارت اسلامی برای تهیه مخارج دانشگاهش نصف روز را در یکی از سالنهای زیبایی (آرایشگاه زنانه) کار میکرد.
او در حالی که چشم از گلهای قالین برنمیدارد، شمرده شمرده گفت: اول پوشش اختیاری خود را از دست دادیم، بعد ما را از دانشگاه محروم کردند، آرایشگران را تهدید کردند، دروازههای آرایشگاهها را بستند، فرمان ممنوعیت کار زنان صادر شد و… این وضعیت قرار است تا کجا ادامه یابد؟
مادر گل افروز که خودش نیز یک قربانی ازدواج اجباری است به خامه پرس گفت: «گل افروز رفته بود برای روز مادر از بازار کیک بگیرد تا برایم جشن روز مادر بگیره اما از بخت سیاه ی دخترم او ره طالبا حوزه بردن که دختر حجاب نداره.»
به گفتهی مادر گل «یک هفته میشه نه درست نان میخوره نه درست خواب داره. مثل یک مجسمه است. هر چیزی که بگوییم فقط میره انجام میده. به لعنت میکنم که چرا دختر بدنیا آوردم.»
او میگوید «بردن دختر جوان به حوزه کلان لکهی ننگ است.» او همچنان به نقل از پدر گلافروز به خامه پرس گفت: «ای دختر برایم بین قوم و قبیله ابرو نمانده. به ریش سفید مه و غیرت بچههایم میخندند که دختر فلانی ره حوزه برده.»
گل افروز در مورد تجربهی خود از بازداشت توسط امارت اسلامی چیزی نگفت. او حتی تجربیات خود را با اعضای خانوادهاش نیز در میان نگذاشته است اما مادرش میگوید که دخترش بعد از بازداشت، حال روحی خوبی ندارد.