فقر و بیکاری زندگی مردم را در افغانستان با مشکلات بسیاری مواجه ساخته است. راحله بر علاوهی این مشکلات به دنبال پسرش است که پس از رویکار آمدن امارت اسلامی ناپدید شده است. او میگوید «پسرم با کسی دشمنی نداشت و ما خبر نداریم که زنده است یا نه.» پسر راحله کوچه به کوچه میگشت و گندنه میفروخت. راحله اکنون کوچه به کوچه میگردد و برای احتیاجات نواسههایش گدایی میکند.
چشمان نمناک راحله از انتظار او برای بازگشت پسر گمشدهاش حکایت میکند. این مادر پیر اکنون سرپرستی سه نواسهاش را به عهده دارد و بهاین منظور گدایی میکند. پسر راحله که سه فرزند قد و نیم قد از او باقی مانده حدود هفت ماه پیش ناپدید شده است.
راحله حدود ۶۰ سال دارد. او همراه با عروس و نواسههایش در قصبه، یکی از مناطق پر ازدحام کابل زندگی میکند. میگوید «هر روزم را با این امید شروع میکنم که خبری از پسرم بشنوم.»
این مادر پیر از بیماریهای شکر، کمبود کلسیم و درد استخوان شکایت دارد. با این همه، هر روز صبح برای پیدا کردن لقمه نانی سر به کوچه و خیابان میگذارد.
راحله در محلی که زندگی میکند چهرهی آشناست. او پس از گم شدن پسرش به چهرهی آشنا تبدیل شده و از همه سراغ پسرش را میگیرد.
از پسر گمشده راحله یک همسر و سه کودک بجا مانده است که کوچک ترین آن ۹ ماهه است.
راحله درحالی که آخرین روز صحبتهایش با تک فرزند گمشدهاش را بهخاطر میآورد با چشمان پر اشک میگوید «چاره جز دعا و چشم به را ماندن ندارم.»
او میگوید: «پسرم مثل هر روز صبح خدا حافظی کرد بعدش کراچی گندنه را از خانه بیرون کرد و خدا حافظی کرد و دوباره برنگشت. خدا میداند در این مدت که گذشت و چه به سر من آمد.»
راحله میگوید او فقط یک فرزند داشت و خودش نیز نه خواهری دارد نه هم برادری. تنها دار و ندارش پسر ۳۰ سالهاش بود که بعد از خدا حافظی هیچ گاهی برنگشت.
تنها کاری که راحله پس از مفقود شدن پسرش از ماهها تا اکنون انجام میدهد این است که میگوید: «در کوچه و بازار جایی که بچیم همیشه مصروف فروش گندنه بود می روم و از مردم و دوکانداران در مورد گمشده خود می پرسم.»
او میگوید پسرش نه کارمند دولت بود و نه هم با فردی یا گروهی دشمنی داشت: «نمیدانم چه بر سر پسرم آمد.[…] با گذشت ماهها از ناپدید شدن پسر ۳۰ سالام نمیدانم پسر غریبکار و عاجز من را چی شد.»
راحله در حالی که با کولهباری از انتظار هنوز چشمانتظار فرزندش است و چشمانتظار یک سرنخ یا ردی که از سرنوشت پسرش خبر آورد میگوید که از عمرش چیزی باقی نمانده است. او نگران فرزندان و همسر بجا مانده از پسر گمشدهاش است.
او میگوید شب هنگام با خرید بیست افغانی بوره و نان خشک دوباره به خانه بر میگردد و پنج نفر به شمول خودش، عروسش و سه کودک جا مانده از پسرش وعده غذایی را با بوره و چای میل میکنند.
راحله روزانه در محل مشخص روی سرک ایستاده میشود و از مردم پول درخواست میکند. او میگوید بیشتر اوقات توهین میشود: موترهای شیشه سیاه پنج افغانی را از دور به سرک پرتاب میکنند و تمسخر میکنند.»
راحله در حالی که مدت ۸ ماه میشود کرایه خانه را پرداخت نکرده است هر لحظه در انتظار این است که صاحب خانه آنان را جواب دهد. راحله میگوید: «صاحب خانه چندین بار از من درخواست کرایه را کرد ولی پسرش با دیدن وضعیت و حال بد ما مهلت داد و از این مهلت ماهها می گذرد ولی نتوانستم پول کرایه خانه را بدهم.»
دستر خوان راحله پر از نان های تکه و ریزه است که از روز گذشته بجا مانده است او عروسش و سه کودک بجا مانده از پسرش درحالی که به اثر سرما و نبود وسایل گرم کننده هر کدام سرفه میکنند.
او میگوید نه غذا دارند نه هم لوازم خانه. در صورت که مجبور به ترک خانه شوند هیچ لوازمی ندارند جز یک قالین و چند بالشت.
راحله می گوید که زمستان درحال تمام شدن است ولی آنان زمستان را با لحاف سپری کردند چرا که نه زغالی و نه چوبی برای گرم کردن خانه دارند.
گفتنی است که حوزههای امنیتی امارت اسلامی در قسمت پیدا کردن پسر جوان راحله به او کمکی نکردهاند.
بیشتر از خبرگزاری کوکچه کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.