نامه سرگشاده فرهاد دریا به مارشال دوستم
فرهاد دریا در مورد مارشال چنین نوشته:
سپهسالاری آهنین،
با دلی نرم!
مارشال دوستم را با تمام حاشیهها و اخبار خوب و بد زندگیاش دوست میدارم. وقتی تصویر او را در بستر بیماری دیدم، نتوانستم دراین مورد ننویسم. به زودی با ایشان به تماس خواهم شد و یک پنجه قصهی شیرین و نمکی با هم خواهیم داشت.
مارشال افغانستان، یار روزهای بد، و از همان یاران قدیم و دوستداران قدیم است. او یک عمر دوستدار محکم و صادق هنرمند، و رفیق شاعر و نویسنده بوده است. فراموش نکنیم روزگاری که اهل هنر و فرهنگ را در کابل به شلاق بسته و زندانی میکردند و سازش را میشکستند، دوستم بلخ را خانهی امن هنر و فرهنگ ساخت، و از آنان حمایت گستردهی مادی و معنوی کرد. او هر از گاهی در ویرجینیا به من زنگ میزد و احوالم را میگرفت تا اگر به چیزی ضرورت داشته باشم. خیلی سخت است کسی را که شینگ عیاری و کاکهگی دارد، دوست نداشته باشی.
مارشالی را که من میشناسم، آدم بیتکلف و پاکباز است. او عیار، مرد میدان، جنگدیده و جنگپرورده است. یکی از زشتیهای جنگ آن است که ممکن است هر دامنی را لکهدار بسازد. دوستم در سفر دور و دراز سربازی تا مارشالی، گذشته از افتخارات، لغزشهای هم داشته است. او اما افزون بر شجاعت در میدان نبرد، شجاعت این را هم داشت که به اشتباهات خود اعتراف کرده و از مردم معذرت بخواهد. این صفت، او را از اکثریت چهرههای سیاسی، حکومتی و نظامی متمایز ساختهاست!
شاید پُست امروز من به اصطلاح به دماغ شماری از دوستان و نادوستان خوش نخورد. اما به تکرار میگویم مارشال رفیق من است و خیلی هم دوستش دارم. این را نمیشود کاری کرد. خدا هدایتم کنه.
“تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد! مارشال افغانستان، به سلامتی به وطن برگرد! این روزها افغانستان به تو و میدانداری تو نیاز دارد. به آرزوی سلامتی و تندرسیات، دوست عزیز!”
خالصانه
فرهاد دریا
بیشتر از خبرگزاری کوکچه کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.