«کار نیست، شوهرم با دست خالی به خانه میآید»؛ غم نان این روزها در افغانستان بی داد میکند
اول صبح است، هنوز نور کمرنگ آفتاب بر تمام شهر نتابیده است. برای تهیه صبحانه به دکان سرکوچه میروم. مادری میانسال با دو کودکش نیز به دکان آمدهاند. این مادر نیز تصمیم خرید دارد. کبرا با ۵۰ افغانی، حدود یک کیلو بوره خرید.

اکنون یک کیلو بوره در شهر به ۶۰ افغانی فروخته میشود. کبرا با دکاندار چانه میزند که چند افغانی بوره را ارزانتر بفروشد. دکاندار مردی بزرگسال و باحوصله معلوم میشود. حاجی بیات میگوید: «دخترم، چه ارزان مانده که بوره ارزان باشد. سابق یک کیلو بوره را ۴۵ افغانی میفروختیم، اما حالا در بوجیاش چند صد افغانی تفاوت آمده، حالا هم زیاد فایده نگرفتهام.»
حاجی بیات حدود ده سال میشود که در شهر کابل دکانداری میکند. بیات میگوید که با آمدن طالبان، قیمت مواد اولیه بهویژه مواد غذایی بلند رفته است. به گفته وی، سابق یک دانه تخم مرغ را به شش یا هفت افغانی میفروخته، اما حالا آن را به نه افغانی میفروشد.
درصدی فروشات حاجی بیات نسبت به گذشته کم شده است. بیات میگوید: «پول از کجا شود؟ همه در خانه بیکارند. کار باشد که مردم بخرد و مصرف کند، در بیکاری یک افغانی هم مصرف کردنش سخت است.» کبرا حرف حاجی بیات را تایید میکند: «شوهر خودم، دو ماه است که درآمد ندارد. صبح تا شام روی بازار میرود، اما شام دست خالی به خانه میآید. کار نیست، از صد دل یک دل کرده امصبح برای خرید بوره به دکان آمدم.»
شوهر کبرا در بازار دستفروشی میکند. کبرا میگوید کرایه خانه بهسختی پُره میشود، بل برق و آب و مصرف بچههایم که جدا است. وی با ناراحتی میگوید در بازار هم که برویم، هیچ چیزی خریده نمیشود. اگر همینطور وضعیت دوام کند، چطور کنیم؟ این تنها کبرا و حاجی بیات نیستند که از بیکاری و قیمت مواد اولیه در بازار شکایت میکنند.
عبدالسلام حنفی، معاون رییسالوزرای حکومت طالبان، نیز وضعیت اقتصادی را «بحرانی» توصیف کرده است. آقای حنفی روز پنجشنبه، هشتم میزان، در یک نشست خبری در کابل گفته است که به منظور بهبود امور اقتصادی، نظارت از فعالیت شبانهروزی برخی از گمرکات و کنترل نرخ مواد اولیه در بازار، کمیسیون ایجاد کردهاند. آقای حنفی وعده داده است که برنامههای جامعی برای بیرون کشیدن کشور از این وضعیت روی دست دارند.
زمان در شهر کابل دکان عمدهفروشی مواد غذایی دارد. وی میگوید: «مردم از بیکاری به سینه خوابیدهاند، کسی چیزی خریده نمیتواند.» در فروشگاه بزرگ زمان حدود ده میلیون افغانی مواد غذایی موجود است.
وی میگوید: «دو جوره آرد ده هزار افغانی میشود. سرمایه ما همینجا بند است، اما زیاد فایده گرفته نمیتوانیم.» زمان میگوید که یک بوجی آرد را در بدل دو هزار و ۱۳۰ افغانی میفروشند و همینطور یک پیپ روغن را در بدل دو هزار و ۳۰۰ افغانی میفروشند. این عمدهفروش مواد غذایی میگوید که به جز سبزیجات و میوهجات، تمام مواد دیگر در بازار گران شده است.
کرایه تعمیری که در آن زمان مواد خود را ذخیره کرده، ماهانه ۳۵ هزار افغانی است. در دو ماه گذشته زمان بهسختی از فایده فروشاتش کرایه تعمیر را تکمیل کرده است. در فروشگاه زمان، دو نفر دیگر نیز مصروف کارند. آنان در تنظیم فروشگاه همکاری میکنند و همچنان کسانی که برای خرید میآیند، آنان را رهنمایی و تشویق به خرید میکنند. زمان میگوید که معاش بخش خدماتی خود را کم کرده و با صاحب تعمیر نیز صحبت کرده که کرایه را پایین آورد. به گفته وی، اگر وضعیت به این شکل ادامه یابد، کارگردان خود را حفظ نمیتواند.
مصروف گفتوگو با زمان هستم که مرد میان سال وارد فروشگاه میشود. محمد تصمیم دارد که مواد غذایی برای خانهاش بخرد. وی حدود یک سال میشود که وظیفه خود را از دست داده و تا هنوز موفق نشده است که وظیفه جدید بگیرد.
محمد میگوید: «وظیفه پیدا کردن حالا سختتر شده. تا که وظیفه داشتم، یک دختر و یک بچهام را در مکتب خصوصی روان میکردم، اما حالا به مکتب دولتی تبدیل کردهام. با پول قرض، لوبیا و برنج و روغن برای خانه میخرم.» محمد خوشحال است که حداقل در شهر کابل خانه گروی دارد و مجبور به پرداخت کرایه خانه نیست. وی میگوید: «در شهر کابل که خانه داشته باشی، پادشاهی. اگر کرایه خانه به گردنم میبود، مجبور میشدم به روستا بروم.»
در چانهزنی محمد، کمتر از کبرا نیست، اما زمان بیحوصله است. زمان میگوید که گرانفروشی نمیکند، اما تمام مواد در بازار گران شده و او هم ناچار است مواد اولیه و غذایی را گران بفروشد. وی میگوید: «برادر کاش ارزان میخریدیم که ارزان میفروختیم، برو بازار را قیمت کن، اگر دو روپه ارزانتر از بازار ندادم، ملامتم.» محمد سکوت میکند و میگوید که برایش مقداری لوبیا و برنج «طول/وزن» کند.
با توجه به شکایت و نگرانی مردم از وضعیت بد اقتصادی و گران بودن مواد اولیه در بازارها، دیده شود طالبان با برنامههایی که دارند، چهقدر موفق عمل میتوانند.