
دانشگاه کابل بزرگترین و مهمترین نهاد تحصیلی کشور است که بیش از بیست هزار دانشجو در آن مشغول تحصیل بوده و برای تحقق آرزوها و امیدهایشان تلاش مینمایند. اخیرا قابلیتهای خوبی در این دانشگاه شکل گرفته بود و دانشجویان شور و شوقی محسوسی داشتند. اما تحولات اخیر، شدیدا آن را متأثر ساخته و فضای سرد و بیروحی را بر آن مستولی نموده است. من در این نوشته خواستهام توصیفی از وضعیت دیروز و امروز محیط دانشگاه کابل -از آن جهت که بزرگترین مرکز تجمع به اصطلاح معمول «آیندهسازان» کشور است، اهمیت مضاعفی دارد- ارایه نمایم.
اول، فعالیتهای فرهنگی و دانشجویی:
همانطور که گفته شد، بیش از بیست هزار دانشجو در این نهاد تحصیلی مشغول تحصیل میباشند. واضح است که دانشگاهها، در کنار کارکرد اصلی شان که انتقال دانش و تربیهی افراد متخصص است، با فراهمسازی یک محیط مناسب، قابلیتهای گوناگون اجتماعی و فرهنگی را نیز پرورش میدهند. در دانشگاه کابل، در چند سال گذشته این قابلیتها به خوبی در حال رشد کردن بودند. این دانشگاه میزبان برنامههای مهم علمی و فرهنگی بوده و فضای مناسبی برای فعالیتهای گوناگون دانشجویی و فرهنگی در آن ایجاد شده بود. مراکز مهمی وجود داشت که فعالیتهای پیوسته و مؤثری داشتند.
مرکز منبع معلومات افغانستان در دانشگاه کابل (ACKU)، بهطور متداوم برنامهها و سمینارهای علمی، فرهنگی و تحقیقی برگزار مینمود. یکی از مهمترین آنها سلسله گفتمانهای «تساهل و مدارا» بود که با اشتراک مهمترین نویسندگان و محققین کشور انجام میگرفت. چندین شماره از آن به چاپ رسید و مقدمهی برای کارهای ارزشمندتر در این زمینه را فراهم ساخت.
مراکز مهمی چون (Lincoln) و (ELCELC)، برنامههای با کیفیت آموزشی و علمی را ارایه مینمودند که مهمترین آنها صنوف زبان و کمپیوتر بود. برنامههای ارتقای ظرفیت و سمینارهای علمی که بهصورت مداوم توسط اتاق ایرانشناسی کتابخانهی دانشگاه کابل برگزار میگردید، شدیدا مورد استقبال دانشجویان بود. اما بعد از تحولات اخیر، تمام این برنامهها متوقف گردیده و درب این مراکز مسدود شده است. کتابخانهی مرکزی دانشگاه که به دلیل فعالیتهای مراکز مذکور فضای شوقانگیز و امیدبخشی داشت، این روزها خالی، کرخت و بیجان بهنظر میرسد.
«اتحادیه محصلین دانشگاه کابل» نیز از مهمترین نهادهای قابل ذکر است، که شش سال قبل با آرمان و امیدهای بزرگی فعالیت خود را آغاز نمود، تا پایگاهی مستحکمی برای دانشجویان ایجاد نموده و آنان را برای حضور فعال در جامعه پرورش دهند. بهطور کلی، این اتحادیه در سه زمینه نقش مهمی بازی مینمود: فعالیتهای علمی-فرهنگی، ایجاد پایگاه واحد برای دانشجویان و فراهمسازی محیط تعامل و تفاهم و همکاری. برگزاری صنوف ارتقای ظرفیت، کنفرانسها و سمینارها، شبیهسازی سازمان ملل متحد، برگزاری جشنوارهی محصل برتر، برگزاری برنامهی جهانی هولت پرایز در افغانستان، تجلیل از مناسبتهای خاص، برنامههای همدلی و… از نمونههای است که در انگیزش دانشجویان نقش ارزندهای بازی نموده و به رشد مهارتها و توانمندیهای آنان کمک مینمود.
اتحادیه، محلی برای فعالیتهای دانشجویان گوناگون از تمام دانشکدهها، براساس اصول و مکانیزمهای مشخص و تعریف شده بود. خصوصا مکانیزم انتخاب مسئولین آن از طریق پروسهی انتخابات و طبق اصول دموکراتیک، در عین حال که تمثیل و تمرین دموکراسی بود، فضای رقابت مثبت و تحریک استعدادها را نیز ایجاد مینمود. این قابلیت اتحادیه، اینکه ظرفیتی برای فعالیتهای سازمانیافته و منسجم در آن وجود داشت، اگر با تدبیر و درایت درست هدایت میشد، میتوانست آن را به یک مرجع قدرتمند و فعال در آیندهی فرهنگی و اجتماعی دانشجویان و بلکه کل جامعه مبدل سازد.
همچنان این اتحادیه در راستای گسترش پوشش دانشجوییاش، انجمنهای دانشجویی در سطوح دانشکدهها را نیز ایجاد نمود و یکی از برنامههای مورد نظر آن در سال گذشته، ایجاد اتحادیه سراسری دانشجویان دانشگاههای دولتی کشور بود که در صورت عملیشدن و موفقیت آن، گام مهم در راستای تعامل، تفاهم، وحدت و انسجام و خصوصا تأثیرگذاری نقش نسل جوان و تحصیلیافته در زمینههای گوناگون آیندهی جامعه برداشته میشد. زیر چتر اتحادیه، دانشجویان از اقوام، نژادها، مذاهب، ولایتها، زبانها و فرهنگ و ارزشهای مختلف فعالیت مینمودند. چهار سال همکاری و تعامل در محیطی که افراد با هویت دانشجوییاش شناخته میشود، داوری در مورد آنان نه بر اساس قالبهای کلیشهای، که بر مبنای رفتار و شخصیتاش صورت میگیرد. زمینهی شکوفایی و بروز استعدادها برای همه بهطور یکسان فراهم است و خصوصا که فضای حاکم بر آن ایجاب میکند که هر شخصی فقط در پی رشد و شکوفایی شخصیت انسانی و اجتماعیاش باشد و دایرهی آشنایی و تعاملاش با «دیگران» را گسترش دهد. زمانی خوبی است برای شکستن حصارهای تحکمی و کلیشهای موجود در اذهان آنان که باعث قضاوتها و رفتارهای نامطلوب میگردد. از دید من، مهمترین تأثیری که اتحادیه محصلین دانشگاه کابل داشت همین امر بود. دختر پشتون در کنار پسر هزاره، پسر روستایی در کنار دختر شهری، جوان شمالی در کنار جوان جنوبی، پسر شیعه در کنار دختر سنی، دختر محجب شرقی در کنار دختر به اصطلاح آزاد مرکز… چهار سال تجربههای مشترک را زیسته و با هم تعامل و تفاهم مینمایند؛ اما هیچکسی به دلیل یکی از تعلقات مذکور مورد قضاوت یا برخورد نامناسب قرار نمیگیرد. این قابلیتهای شکل گرفته ذهنیتهای متفاوتی را برای جامعه تقدیم مینمود. اما زیر سایهی سرد حاکمیت جدید، تمام این فعالیتها یخ زد و درب اتحادیه و تمام انجمنها بسته گردیده و هیچ اثری از شور و هیجان دیروز دیده نمیشود.
دوم، محیط اجتماعی و فضای ظاهری:
در جامعهی دارای کثرت گروهی قویِ چون افغانستان که تعامل فرهنگی و اجتماعی بهشدت کم میباشد، اما دانشگاه کابل با ایجاد محیط مختلط فرهنگی، مذهبی، قومی، جنسیتی و… امکان این تعامل را افزایش داده و زمینهی تساهل و مدارا را تقویت مینمود. تسامح در عین اینکه یک شیوه معرفتی و فرهنگی است و ناشی از کار فرهنگی و فلسفی، یک عادت اجتماعی در رفتارها نیز است؛ لذا دارای زمینههای اجتماعی میباشد. محیط دانشگاه کابل چنین بستری را فراهم مینمود. همچنان دانشجویان یک «شأن دانشجویی» را احساس نموده و «نظارت غیررسمی» حاکم در آن محیط، از رفتارهای نامناسب و بیرویه جلوگیری مینمود. بدون اینکه کسی مورد اعتراض، اهانت یا خشونت قرار بگیرد. دختران با احساس آزادی کامل در دانشگاه حضور یافته و محدودیتی بر سبک پوشش یا نشست و برخاست شان وجود نداشت. پسران و دختران آزادانه با هم حرف میزدند، بحث میکردند و ابراز صمیمیت مینمودند. به خوبی میشد حس کرد که دختران «احساس آزادی و امنیت» مینمایند و «شاد» اند. دانشجویان از گروههای مختلف در کنار هم آزادانه در مورد مسایل متفاوت حرف میزدند. بهطور کلی، محیط مختلط دانشگاه امکان تعامل، تفاهم، همدیگرپذیری، تسامح و خصوصا نهادینهسازیِ «نگاه انسانی» نسبت به زنان و ایجاد ظرفیتهای فکری و اخلاقی برای حضور آنان در کنار مردان در جامعه و فعالیتهای اجتماعی را فراهم مینمود. دختران و پسران در کنار همدیگر در صنفهای درسی حضور مییافتند، در کنار همدیگر تحقیق نموده و سمینار ارایه مینمودند، در کنار همدیگر برای دستیابی به یک موفقیت صنفی یا در انجمن و اتحادیه رقابت مینمودند و…
اینها به چه معنا بودند و چه چیزی را رشد میدادند؟ «نگاه انسانی». اینکه زنان به اندازهی مردان «انسان» هستند و از ظرفیتها و حقوق برابر با آنها برخوردار استند. محیط مختلط خصوصا از لحاظ جنسیتی، ظرفیت گشایشهای مطلوبی را پرورش میداد. اما امروز حضور در دانشگاه برای پسران و دختران «نوبت» شده است. واضح است که انگیزهی آن چیست. دختران «مجبورند» که مطابق میل خود لباس نپوشند. پسر و دختری که دیروز در کنار هم در برنامههای فرهنگی و علمی فعالیت مینمودند و همراه با همصحبتی و تعامل، تفاهم شان افزایش یافته و در این میان «نگاه انسانی» به همدیگر را پرورش میدادند، امروز به دلیل یک لحظه صحبت و اهدای «تحفه تبریکی فراغت» شدیدا مورد توهین و تحقیر قرار گرفته و این «صمیمیت و دوستی و محبت»، «گناه و فحشا» تلقی میگردد. خنده و شادی چند نفر «مشکوک» بهنظر میرسد و با نگاههای خشین و «اخطارآلود» تهدید میشوند. بدین ترتیب، محیط اجتماعی دانشگاه یک محیط بسته و منجمد گردیده است. در قسمت محیط ظاهری نیز، بیرویهگی خصوصا در «پوشش»ها، جادهی وسط دانشگاه کابل را شبیه به یک «پیاده رو» عامه ساخته است. دانشجویان که اصولا باید «منظم» و دارای پوشش مناسب محیط آکادمیک باشند، بسیاری آنها انگار مسافرانِ از راه دور آمده هستند و در بازار عامه دارند گشتوگذار میکنند. سبزهزارهای حاشیهی محیط این نهاد آکادمیک هرازگاهی میزبان گوسفندان و گاوها میشوند. بهطور کلی، فضای حاکم شده است که دیروز را به یک احساس نوستالوژیک مبدل ساخته است.
سوم، آزادی بیان:
برای همه و خصوصا دانشجویان علوم انسانی ضروری و حتا یکی از وظیفهیشان است که به نقد و انتقاد جامعه و مسایل اجتماعی پرداخته و افکار و دیدگاههایشان را آزادانه بیان کنند. این فضا در دانشگاه کابل بهطور قابل ملاحظهای رشد کرده بود. در سمینارها، بحثها، مونوگرافها و دیگر امور، دانشجویان آزادانه و بدون هراس «انتقاد» مینمودند و «به چالش میکشیدند». با وجود دشواریهای که بود، ولی هراسی جز از کم شدن نمره یا چانس شدن، وجود نداشت. اما امروز، نه تنها که امکان زبان گشودن به نقد و انتقاد وجود ندارد، بلکه دانشجویان حتا حق ندارند که عناوین سمینارها یا پایاننامههایشان ذرهی با مسایل جاری که به نحوی قابل انتقاد است، تماس پیدا کند. انتقاد و پرورش نگاه انتقادی در انسانها و خصوصا دانشجویان و نسل نو آن، از مهمترین رویکردهای علمی و فرهنگی در جوامع جدید است که گشایش گرههای عمیق در ساختارهای معرفتی و فرهنگی را ممکن میگرداند. اما فضای دانشگاه کابل که تازگیها به این سمت در حرکت بود، دارد بهشدت بسته، تنگ و خشین میشود.
دانشجوی حقوق، پایاننامهاش را دربارهی سیاست خارجی افغانستان و پاکستان نمیتواند بنویسد. سیاستهای حاکم بر خاورمیانه را نیز نمیتواند بررسی کند و مجبور است موضوعی را در میانمار تحقیق کند. دانشجوی جامعهشناسی نمیتواند در مورد «مارکسیسم» سمینار ارایه کند یا پایاننامهاش را درباره «خشونت» که قابل نقدترین امر فرهنگی ماست، بنویسد.
بهطور کلی، محیط دانشگاه کابل سرد، بیجان و ناامیدکننده است. خاطرات گذشته، شور و شوق و احساس آزادی و امید، برای دانشجویان، همچون خوابهای غبارآلود و موهوم که گویا سالها قبل دیدهاند، به نظر رسیده و نسبت به آینده و سرنوشت شان ناامید و هراسان هستند.