افغانستاننگاه‌ها

صداهای خاموش: مبارزه و مقاومت خبرنگاران زن زیر سایه طالبان

لیلا سلطانی، روزنامه نگار زن غزنی که کنار پنجره در انتظار غروب است، از پنجره های کثیف به شهر برهوت خیره شده است. او به سرعت پیشینه خود را به اشتراک می گذارد: «من به عنوان مجری، گوینده و گزارشگر کار می کردم. اگر ممنوعیت حرفه ام نبود، همین الان گوینده اخبار عصر بودم.»

سلطانی که علاقه زیادی به روزنامه‌نگاری دارد و به دنبال هدفی در حرفه‌اش است، معتقد است که کارش می‌تواند تغییرات ملموسی ایجاد کند. دیدگاه منحصر به فرد او که بر اساس تجربیات شخصی شکل گرفته است، او را به گزارش در مورد شرایط اقتصادی و اجتماعی زنان و کودکان در ولایت غزنی سوق می دهد. با به اشتراک گذاشتن داستان های آنها، او در میان هرج و مرج، شفا و آرامش می یابد.

سلطانی کار روزنامه نگاری خود را پنج سال پیش در دو رسانه محلی خصوصی در شهر غزنی آغاز کرد. او ابتدا به رادیو خصوصی «سما» پیوست و سپس به رادیو و تلویزیون خصوصی «غزنویان» رفت. با افزایش درگیری بین طالبان و نیروهای امنیتی دولتی، خطر برای خبرنگاران، به ویژه زنان، افزایش یافت. کارفرمای سلطانی از ترس امنیت او، به طور موقت او را تعلیق کرد و قول داد که در صورت بهبود شرایط، می تواند برگردد.

قبل از تسلط طالبان بر شهر غزنی و کابل، سلطانی با مدیرش تماس گرفت که حاضر بود تحت هر شرایطی که این گروه تحمیل می کرد کار کند. سرپرست او به او اطلاع داد که الزامات طالبان برای کارمندان زن برآورده نشده است و او باید منتظر دستورالعمل های بیشتر باشد. یک سال و نیم بعد، سلطانی در هاله ای از ابهام قرار دارد و هیچ خبری از کارفرما یا همکارانش ندارد. او هر شب به امید بهبود وضعیت زنان افغان و بازگشت به حرفه اش به خواب می رود.

علیرغم امیدهای او، طالبان همچنان به تحمیل قوانین سختگیرانه بر زنان ادامه می‌دهد و دسترسی آنها را به فعالیت‌های عمومی، کار، تحصیل و مشارکت اجتماعی محدود می‌کند. لیلا با اندیشیدن به اینکه چگونه زندگی‌اش منعکس‌کننده زندگی‌هایی است که قبلاً از آنها گزارش کرده بود، تصدیق می‌کند که هر فرد داستان منحصر به فردی دارد، از جمله داستان خودش.

لیلا با سیر در منظره مردسالار افغانستان، جایی که وابستگی به یک قیم مرد برای امرار معاش و محافظت امری عادی است، نشان می دهد که هرگز از حمایت پدر یا برادری برخوردار نبوده است. در عوض، او سال‌ها به‌طور مستقل با چالش‌های زندگی روبرو شده است. او می‌گوید: «تنها من می‌دانم که سختی استقامت در محیطی فوق‌العاده محافظه‌کار و زن‌ستیزانه مانند شهر غزنی چیست، جایی که دیدن یک زن در خیابان‌های شلوغ امری نادر است.»

سلطانی با مادر جوان بیوه اش زندگی می کند و داستان ها و سختی های آنها به هم گره خورده است. سلطانی با تلخی می گوید: «ما هم قربانی و هم بازمانده درگیری هایی هستیم که هیچ نقشی در آن نداشتیم».

زلیاخا در هفت ماهگی باردار لیلا، همسرش محمدتقی را بدون هیچ ردی از دست داد. تقی که یک مبارز باتجربه از غزنی بود، در جریان موج اول حکومت طالبان ناپدید شد. با وجود جستجوی خستگی ناپذیر زلیاخا، سرنوشت تقی نامعلوم است. حتی پس از 23 سال، او به امید بازگشت شوهرش می چسبد. سلطانی وقتی از او می‌پرسند که اگر پدرش برگردد چه احساسی خواهد داشت، می‌گوید: «مادرم موهای سفید، چروک‌ها، زخم‌ها و من را به او نشان می‌داد و رنج‌ها و سختی‌هایی را که در غیاب او متحمل شده بود، بازگو می‌کرد.

زلیاخا این سال‌ها را به تنهایی تحمل کرده است و در عین حال با چالش‌های زندگی، امید را حفظ کرده است. او با درآمد اندک خود از نظافت خانه ها، سه فرزند بزرگ کرد که دو نفر از آنها ازدواج کرده و کشور را ترک کردند. حالا فقط لیلا در کنارش مانده است.

سلطانی همزمان با تحصیل در دبیرستان، کار روزنامه نگاری خود را به عنوان دستیار آغاز کرد. او که در امتحان ورودی دانشگاه عالی شد، به مدت دو سال در دانشگاه غزنی در رشته مدیریت و مدیریت تحصیل کرد. همزمان، لیلا در رسانه‌های محلی غزنی کار می‌کرد و برنامه‌های آموزشی را میزبانی می‌کرد و سپس به گوینده و گزارشگر خبر ارتقا یافت.

با بازگشت طالبان در سال 2021، لیلا شغل، درآمد و احساس هدف خود را از دست داد. او به خاطر مادرش تحمل می کند. مادرش که از نظر مالی مشکل دارد، اکنون به عنوان کارگر خانگی کار می کند در حالی که لیلا در کارهای خیاطی و بافندگی کمک می کند.

دکمه بازگشت به بالا