سمیرا: «وضعیت روحی خوبی نداشتم وقتی پسرانی که همصنف من بودند فارغ شدند درحالی که من اجازه رفتن به بیرون از خانه را نداشتم.»
سمیرا مادر یک پسر دو ساله است. او همزمان با کوهی از چالشها و محدودیتها در رشته ژورنالیزم و ارتباطات عامه تحصیل میکرد که امارت اسلامی رویکار آمد. سمیرا که در آستانه دفاع از پایاننامه و ختم دوره لیسانس قرار داشت از دنبال کردن برنامههایی که برای زندگی و آیندهاش ترسیم کرده بود باز ماند.
این شکست بزرگی در زندگی او بود. مخصوصا شاهد فراغت همدانشگاهیهایش بود که فقط به دلیل پسر بودن توانستند فارغ شوند اما او و هزاران دختر دیگر این موفقیت پسران را فقط بهصورت آنلاین دنبال کردند در حالی که در کنجی از خانه حبس بودند.
او در سن 17 سالگی ازدواج کرد. سنی که نیاز بود صنوف دوره لیسه مکتب را برای ورود به دانشگاه با موفقیت سپری کند. علیرغم این رویداد، او از ادامه تحصیل دست نکشید و در رشتهی مورد علاقهاش یعنی ژورنالیزم به تحصیل پرداخت.
سمیرا از آنجایی که در سن خیلی کوچک ازدواج کرده بود هنوز حس و حال دخترانه در وجودش نفس میکشید تنها دغدغه زندگیاش فارغ شدن از دانشگاه و پرتاب کردن کلاه سیاه لبهدار به آسمان با جمعی از هم صنفانش پس از فراغت و پایان دوره تحصیلیاش بود.
در جامعهای مثل أفغانستان فرض کلی این است که دختر بعد از ازدواج مشغول کارهای خانهداری شوند. این ذهنیت زندگی سمیرا را نیز بعد از ازدواج متحول کرد اما او پرشورتر از آن بود که قربانی این کلیشههای قبیلهای شود. پس به هر نحوی خانوادهاش را متقاعد کرد با تحصیل او مخالفت نکنند.
سمیرا پس از ازدواج و آغاز دانشگاه در رشته دلخواهش هر روز بیشتر میدرخشید. نمراتش رضایتبخش بود اما در صنف دوم دانشگاه رفته رفته پس از آغاز دوره “بارداری” متوجه بار سنگینی بر شانههایش شد. از مسولیت خانواده شوهر تا مسولیت دانشگاه، افکار بچهدار شدن، شرایط سخت ماههای بارداری او را بهمعنای واقعی کلمه زمینگیر کرده بود:
سمیرا میگوید: “با وجودی که زمستان خیلی سرد بود و خانواده پیشنهاد دادند که برای بهتر شدن حالم چند روز را در خانه استراحت کنم ولی من بدون خستگی رفتم به دانشگاه و بدون تعطیلی درس خود را ادامه دادم.”
او به یادگیری هرچه بیشتر دانش و و تقویت عرصهی فهم خود ایمان دارد و این چیزی است که سمیرا را در هر شرایطی کمک کرد به ادامه تحصیل فکر کند. سمیرا علم و آگاهی را به عنوان شمعی در زندگی خود قبول کرده است اما او در حال حاضر احساس میکند شمعی که از علم و آگاهی ساخته شده بود هم قادر به روشن بودن نیست. به ویژه در این شرایطی که تاریکی ویژهگی بارز آن است.
سمیرا بیشتر وقت خود را صرف دروس دانشگاه کرده بود و این امر باعث شده بود تا پسر تازه تولدشده اش بیشتر با مادر شوهر سمیرا انس بگیرد زیرا بیشتر وقتها حضور نداشت. با این حال او تصمیم گرفت تا پسر خود را به دانشگاه با خود ببرد و این باعث شد تا رفته رفته تمرکز وی از درس کم رنگ تر شود.
سمیرا میگوید: «بیشتر وقت خود را صرف درس های دانشگاه میکردم که بتوانم نمرات بالاتر بگیرم یا درست بیاموزم البته تمام هدف ام این بود که بلاخره روزی کسی شوم که شوهرم، پسرم و تمام خانواده ام بالایم افتخار کند. ولی اجازه ندادند که فارغ شوم و تمام فرصتهای کاری را بر من محدود کردند و از اینکه رویاهای من و رویاهای تمام زنان دیگر را محدود به چهاردیواری خانه کردند رنج میبرم.»
مصارف گزاف دانشگاه همزمان با حجمی زیادی از دروس ، نگهداری فرزند همه سختی های بودند که سمیرا برای رسیدن به دوره دفاع مونوگراف متحمل شده بود و اما به باور وی طی دو ساله اخیر زندگی زنان افغانستان از جمله خودش در حسرت تلاشها و روز های از دست رفته به یک کابوس مبدل شده است.
سمیرا میگوید هم مانند زنان و دختران دیگر در زندگی خود هیچ الگوی ندارد و تنها تلاش وی به این بود تا بتواند نه تنها به عنوان یک مادر بلکه به عنوان یک الگو برای پسرش باشد و اما بر خلاف خواستههای او آینده شرایط را به گونه دیگر رقم زد. دست کم یک سال از تعطیلی دانشگاه ها به روی زنان و دختران میگذرد. به باور سمیرا نه تنها طی یک سال تعطیلی دروس دانشگاه فراموش او شده بلکه دیگر هم مانند گذشته عزم و اراده قوی را ندارد که دوباره هم مانند گذشته دروس خود را ادامه دهد. اگر آفتاب نا امیدی طلوع نمیکرد سمیرا هم مانند هم کلاسی هایش که پسر هستند اجازه داشت تا از دانشگاه فارغ شود و هم مانند آنان لباس مخصوص فراغت را بپوشد.
سمیرا: «وضعیت روحی خوبی نداشتم وقتی پسرانی که همصنف من بودند فارغ شدند درحالی که من اجازه رفتن به بیرون از خانه را نداشتم. اصلا خیلی احساس تنهایی بی ارزشی و مظلومیت داشتم و با وجودیکه نمیگذاشتم این چنین یک فکر در ذهنم بیاید که زحماتم به فنا خواهد رفت و مدام میگفتم حتما دنیا به این مشکل تا ختم رخصتی زمستانی چاره پیدا خواهند کرد ولی بعد از گذشتن مدت زیاد حس نا امیدی در من بیشتر شد.»
اما از سوی دیگر درحالی که بیشر از یک سال از بسته شدن درب دانشگاهها میگذرد هنوز دروازه های امید سمیرا بسته نشده است. او میگوید:” هر چند دروس دانشگاه که قبل خوانده بودم فراموشم شده به دلیل دور بودن از محیط درسی و اما کوشش میکنم تا با استفاده از تکنالوژی نوین بتوانم دروس خود را ادامه دهم تا اگر فرصت ادامه تحصیل مساعد شود آماده باشم.”
زنان در بیشتر مقاطع و در بیشتر جوامع از نوعى محرومیّت رنج برده است و حقوق انسانى آنان تحت سلطه و سیطره مردان و فرهنگ مردسالارى ضایع شده است.
طی دو سال اخیر هزاران دختر دیگر پس از ممنوعیت تحصیل در یک آینده مبهم و ناروشن قرار گرفتهاند و حاصل چندین سال تلاش بیوقفه دانشآموزان دختر در حال حاضر بیسرنوشتی و آینده مبهم است. اکنون زنان و دختران افغانستان بهعنوان آسیبپذیرترین و بیدفاعترین گروه جامعه شناخته میشوند و زنان روزبهروز و بیش از پیش از حقوق اولیه خویش محروم شدهاند تا جایی که تحصیل که حقوق بنیادین بشر است به آرزویی دور از دسترس آنان مبدل شده است.