دیکھنا

در صد سال اخیر هشت نظام سیاسی و دولت در افغانستان فروپاشید

1 – دولت شاه امان الله خان
2 – دولت حبیب الله کلکانی
3 – دولت سلطنتی محمدظاهرشاه
4 – دولت جمهوری محمدداوودخان
5 – دولت جمهوری دموکراتیک حزب دموکراتیک خلق
6 – دولت اسلامی تنظیم های جهادی
7 – امارت اسلامی تحریک اسلامی طالبان
8 – دولت جمهوری اسلامی افغانستان

این نظام ها و دولت های فروپاشیده دو ویژگی برجسته داشتند:

1 – همه، علی رغم تفاوت در نام و حتی آیدئولوژی، نظام ها و دولت های متمرکز بودند. یک نفر به نام شاه یا رئیس جمهور یا امیر و هر نام دیگر در پایتخت، حاکمان محلی را در ولایات و ولسوالی ها بدون نقش و نظر مردم تعیین و تعویض می کرد؛ صرف نظر از اینکه عمر این دولت ها و زمام داران و سلطۀ شان بر جغرافیای افغانستان متفاوت بود. از این میان دولت حبیب الله کلکانی کمترین عمر یعنی 9 ماه و دولت سلطنتی محمد ظاهر شاه بیشترین عمر یعنی چهل سال را داشت.

2 – تمام این دولت ها از نظر هزینه و بودیجه هر چند بصورت متفاوت نه به عواید داخلی خودشان بلکه به خارج وابسته بودند. این وابستگی و یا نداشتن وابستگی پیوسته به یکی از عوامل اصلی سقوط و فروپاشی آنها تبدیل شده است.

حالا سوال این است که در افغانستان چگونه می توان چرخۀ دورانی و باطل سقوط نظام و دولت که در صد سال گذشته هشت بار تکرار شده است را متوقف کرد و نظام سیاسی و دولت با ثبات و پایدار را شکل داد؟

پافشاری بر نظام متمرکز و دولت قوی مرکزی که حاکم و حاکمان پایتخت بدون توجه به نظر و ارادۀ مردم ولایات و ولسوالی ها تا حالا در صدد شکل دهی اداره و دولت با ثبات بوده اند، یک تجربۀ ناکام است و ادامۀ این تجربه ادامۀ ناکامی گذشته و چرخیدن در یک دایرۀ باطل فروپاشی مداوم.

وابستگی به کمک خارجی در تامین بودجۀ دولت تجربۀ ناکام دیگری است که در این صد سال بار بار تکرار شد. یافتن متحد خارجی و دریافت کمک خارجی نیز نمی تواند به نظام سیاسی و دولت در افغانستان ثبات و پایداری بخشد و یا آن را تضمین کند. این نیز در این صد سال تجربه شد.
بنا بر این، نظام متمرکز و فکر دولت مرکزی قوی، ثبات و پایداری نظام و دولت را در افغانستان تامین و تضمین نکرد و نمی کند. همینگونه، دریافت کمک خارجی و اتکا به خارجی در تداوم و پایداری نظام و دولت، یک تجربۀ ناموفق بود.

حالا با توجه به این دو تجربۀ ناکام چه باید کرد تا افغانستان به یک نظام و دولت پایدار برسد؟
پاسخ روشن است:

1 – فکر نظام متمرکز و دولت مرکزی قوی باید کنار گذاشته شود. قدرت از مرکز به ولایات و ولسوالی ها برود و به مردم هر ولایت حق داده شود تا والی و حاکمان خود را خودشان تعیین کنند. قندهاری ها، بدخشانی ها، ننگرهاری ها، هراتی ها، تخاری ها، فاریابی ها، بغلانی ها، هلمندی ها، لوگری ها، پروانی ها، بامیانی ها، نورستانی ها………. و هر ولایت دیگر افغانستان حق داشته باشند والی و حاکمان خود را با نظر، اراده و موافقت خود شان تعیین کنند تا این حاکمان در برابر آنها پاسخگویی داشته باشند و مردم از حاکمان و حکومت محلی شان با جان و دل حمایت کنند. این وضعیت و این ساختار بگونۀ قانونی از طریق تدوین و تصویب قانون عملی شود.

2 – دولت در تامین هزینه و بودجۀ خود به عواید داخلی متکی شود. این راه را باید رفت علی رغم سختی هایش تا ثبات و پایداری نظام و دولت محقق و تضمین شود.

جواب چھوڑیں

واپس اوپر کے بٹن پر