sieht aus

Das blinde Licht der zweiten Verschwörung wurde eingeschaltet!

گزارشی از تلاش خنده آور بقایای اشرف غنی برای احراز مقام فرماندهی کل نیروهای مقاومت ملی واصل شده است.

بعد از واگذاری کابل و همدستی با شبکه حقانی درشکستن خطوط اول جنگ پنجشیر، تحرکات تازه، از یک توطئه بزرگ و چند وجهی از سوی خود فروشان میدان باخته خبر می دهد.
این بار بازهم بسم الله محمدی، آن آنتنِ شکستۀ میدان گریز را فعال کرده اند تا به قیاس خود شان، صالح ریگستانی را که مانند دیواری استوار دربرابر افغانستان فروشان ایستاده است؛ به چالش بکشند.
توطئه گران سیار که از مصادرۀ جایداد های چند ده میلیونی شان به مرز دیوانه گی رسیده اند؛ یونیفورم کش بی غرور را که درثروت اندوزی تخصص دارد و کابل را با همه ای ریزرف های دفاعی اش رها کرد و پطلونش را کشید و گریخت؛ تیمار کرده اند و دو باره دهان به خیانت مزه مزه می کنند.
این دسیسه با آن که درنطفه می میرد، دروضعیت حساس جبهه جنگ، یک خطربالقوه به حساب می آید. منابع آگاه اما می گویند که اگر بسم الله پایش به پنجشیر برسد جبهه جنگ فرو می پاشد.
اما اطلاعات دقیق از میدان جنگ مشعر است، برفرض دست اندازی های گروه توطئه چند گامی جلو برود، نفرت فرماندهان حاضر درمیادین جنگ، از میدان گریزهای دست بوس غنی و خلیلزاد درحدی است که جنرال پشقل را دردم با گلوله استقبال خواهند کرد.
سه روزقبل ازتحویلی کابل به طالبان ازسوی بسم الله محمدی، مسوولان مقاومت از وی خواستند تا دیپوهای مهمات و اسلحه درپلچرخی و قصبه را به سنگرگاه پنجشیر منتقل کند؛ اما او رد کرد و گفت که من به خارجی چه جوابی بدهم؟!
ریگستانی خدمت تاریخی انجام داد. جبهه را از ضربۀ کمرشکن که خود فروشان به نفع آی اس آی نقشه کرده بودند؛ نجات داد و همزمان، قطعات رزمی را از لوث نفوذی های دشمن پاک کرده است. امروز، جبهه جنگ با روحیه و با هدف یک پارچه، به نبرد تاریخی برای نجات مدنیت افغانستان آماده شده است.
بسم الله اکنون ازسوی چه کسی می آید تا در یک سکوی ناتراش سنگی هندوکش تحویل دادگاه صحرایی شود؟
واما پیام من به احمد مسعود:
ما ناظر و مراقب سایه های توطئه در اطراف شما هستیم. رسالت حداقلی خود را درهرجایی که باشیم، همین گونه قرار داده ایم. وضع حساس است و کمترین اشتباه، تاوان بزرگ به بار می آورد. پنجشیر و شمال باید افغانستان را از چنگ پاکستان بیرون کند. این مأموریت رنجبار وخونین است.
درمیزان سال 1375 شمسی که احمد شاه مسعود بزرگ ازکابل به سوی وادی پنجشیرعقب کشید، صدها نگاه پرسشگر به سویش خیره مانده بود. او درمنزل جنرال قاسم خان پدرفهیم دشتی فقط گفت: این شکست نظامی نبود؛ شکست معنویت بود!
وقتی خبرسقوط پنجشیراز داخل ( به همکاری ستون پنجم دشمن) به گوشم رسید، همان عبارت مسعود درذهنم بیدار شد.
احمد مسعود، تو زمانی گرفتار آزمون تاریخ شدی که مرز مردی و نامردی به هم خورده، شرف و نا شرفی اسیربازار آزاد شده بود / است. تیز زبان ها، فرنمایان تردست، بال کشیده بودند. «رجاله ها» قدرت را با کاخ داری و قلعه نشینی، آینده را با لفاظی ورسالت با مردم بودن را از روی چاپلوسان، خلوت نشینان وبلی گویان تعریف کرده بودند.
وقتی لحاف سیاه اشغال، افغانستان را درخود پیچانید، فقط تو و جمعی از وفاداران بودند که از بامِ اقتدار، همچو «یک شاخه درسیاهی جنگل به سوی نور» فریاد کشیدید و امیدی برای بازپس گیری افغانستان جوانه زد.
پس عجب نبود که نخستین شلیک آزمایشی از کمان جماعت رجاله ها، تیرهایی با علامت« بی تجربه» گی و سکوت به سویت حواله دادند. عناصری از هرطایفه و فرقه، با آن که هماره یا گه گاه با همدیگرشان دشمن اند؛ اما علیه تو همداستان شدند.
گروهی از ردی شده های ماشین تجربه، به سن وسالت عدد نوشتند بی آن که دانسته آیند که عقل به سر است نه به سال. کاخ نشیان خسته دل، یک بارهم نشان ندادند که بی باکی بالا رفتن از کوه معنویت، درشأن شان زنده است.
نام تو درپساوند کاخ وزمین و شهرک نیست، اما نام آوری ات درشباروزهای تیره و تاری که همه میدان را ترک کرده درهوتل های دوبی وترکیه آرمیده اند، در دفتر تاریخ، همچو دژبان فرهنگ و مدنیت افغانستان ثبت شده است.
چه کسی تواند چشم بپوشد ترا که دربند سود و سودا نبوده ای و نیستی. اما درصورت وسیرتت، امیدهای دل شکسته گان برای آینده، با سپیده می دمد.
کارنامه ات، از واژه های غصب و غارت خالی ست. از سیاهی و سپیدی مناسبات دنیای مدرن، و از نیروی سرنوشت ساز نبرد برای عدالت با خبری. کف دست دنیا داران آلوده را به تجربه خوانده ای. کاری کن کارستان تا به حیات این جراثیم برای ابد خاتمه داده شود.

Hinterlasse eine Antwort

Schaltfläche "Zurück zum Anfang"