روزی که کابل از نفس افتاد
۱۵ آگست دفتر نرفته بودم، صبح برای خرید به بازار رفتم. وضعیت در شهر ملتهب و نگران است. مردم پریشان اند و پشت بانکها برای گرفتن پول صف کشیده اند. ما با شماری از دوستانی که در ارتباط هستیم، تصور هرچیزی از جمله مقاومت مسلحانهی کوچه به کوچه برای دفاع از کابل را میکردیم؛ اما هرگز فکر نمیکردیم که ط.الب بر کابل، به آن قلب تپندهی آسیا، به شاهد رویدادهای شیرین و تلخ تاریخ، اینگونه برقآسا تسلیم داده شود. هرگز تصور نمیکردیم. باور داشتیم که سر انجام اگر تمام کشور و نظام در توطیهی غنی و یاران او به ط.الب واگذار شود، مردانی است که از کابل دفاع کنند.
برای این باور مان دلایل زیاد داشتیم، اما یک چیز را فراموش کرده بودیم. فراموش کرده بودیم که وقتی سالها کابل با تمام تدابیر امنتی، پیوسته مورد حمله قرار میگرفت و تروریستان ط.الب با سلاحهای مختلف وارد شهر میشدند و ساعتها به کشتار و وحشت ادامه میدادند؛ اما حکومت کرزی و غنی با شرکای بزدل از حوزه ما، یک روز یک تروریست قاتل را با هم دستش مجازات نکردند و به مردم نگفتند که این قاتل آن زن و کودک شهید شده در یکی از صدها حمله بر کابل است؛ آن وقت سقوط کرده بود.
یادم میاید چندین بار در برنامههای تلویزیونی این را میپرسیدم که وقتی شهر با این همه دوربین و کمره وصل است، در هر سر چهار راه پُستهای بازرسی وجود دارد، چگونه چندین نفر میتوانند با این همه اسلحه و مهمات وارد شهر شوند و ساعتها وحشت خلق کنند؟ یک بار نه ده بار نه که صدها بار این رویداد تکرار میشد و مردم پس از چند لحظه جمع شدن تنهای شهید فرزندان و خون خشونت ریخته شده در خیایانها، دوباره به زندگی خو میگرفتند. آن قدر این حوادث رخ داد که دیگر برای مردم عادی شده بود.
همیشه میپرسیدیم که اگر کسی از داخل نظام به اینها کمک نمیکند، چگونه ممکن است جلو شان گرفته نشود؟ میگفتیم اینها در همین شهر و همین حکومت جای دارند، محل تجهیز دارند و برای کشتن مردم و خلق وحشت تجهیز و تمویل میشوند.
بارها با سختکوشی و تلاش سربازان قهرمان ارتش، پولیس و امنیت ملی، خطرناکترین تروریستان بازداشت شدند؛ اما دوباره بی هیچ مجازاتی رها شدند.
این کار به اندازه تکرار شد که دیگر حتا نقد کردن آن و شنیدن خبرش، ملال آور شده بود؟
بارها کرزی طالب را برادر خواند، اشرف غنی به خاطر زندانی بودن ط.الب، افسوس خورد و پیش از این که با تقلب حاکم شود، با ط.الب پیمان همکاری بست؛ ولی تمام سیاستگران با امکانات و قدرتمند حوزهی ما، با معامله و چشمدوختن به متاعی، این حقیقت را نمیدیدند. دنیا هم به این باور شد که طالب مسئلهی داخلی افغانستان است و برخورد شان را با این گروه تروریستی آهسته آهسته عوض شد. بارها کرزی از جایگاه رئیس جمهور، گرفتن منطقهای را توسط ط.الب، عادی خواند و گفت طالب بچههای همین وطن است فرقی نمیکند که در منطقهای حاکم شوند.
آن طرف شهادت نیروهای امنیتی، برایش هیچ مسئلهای نبود؛ اما هیچ کس این هشدار و واقعیت ویرانگر را ندید.
نسل ما هر روز این را به چشم سر میدید و سوگمندانه، جمعی از همین نسل، با بستن چشم بر روی واقعیت آشکار، ساختن دولت سازی دموکراتیک و مبارزه با ط.الب را از کرزی و غنی، توقع میبردند. در حالی که ذهن قبیلهای این دو از ریشه با دموکراسی و مبارزه با ط.الب که بازوی نظامی قوم خود میدانندش، مخالف بود.
بخشی دیگر، به شمول خودم با خوشخیالی تصور میکردیم که در آخرین تحلیل سیاستگران غیر پشتون حتا برای حفظ پول و منافع شخصی شان هم شده، از معامله و بده و بستان دست خواهند کشید و با پول، امکانات و بسیج مردمی که دارند، نمیگذارند همه چیز اینگونه نابود شود. نمیگذارند سرزمینی با میلیونها امید و آرزو مانند غزالی در چنگ کفتارهای حریص و ظالم بیافتد.
نسل ما با همه کاستیهای مان، با عدم انسجام و سازماندهی میان خودی، با این که نتوانستیم بسیج قابل اتکا ایجاد کنیم، با آن که نتوانستیم امکانات مستقلی برای تشکل ساختار و سازمانی برای ایجاد تغییر در بازی سیاسی، پیدا کنیم، با آن که نتوانستیم نسبت به هم اعتماد کنیم؛ ولی انصافا آرام ننشستیم و در دانشگاه، رسانه و خیابان سالها قدم و قلم برداشتیم و علیه طالبسازی، فساد، تقلب، تبعیض و خشونت حاکم ولو پراکنده، فردی و یا مقطعی صدا بلند کردیم قربانی دادیم و سرکوب شدیم.
تلاش کردیم به دنیا بگوییم که واقعیت افغانستان غیر آنچه است که ساخته و پرداخته اند. تلاش کردیم به سیاستگران حوزهی خود بفهمانیم که مشکل افغانستان، بیشتر از هر عامل دیگر، درونی است. مشکل قومی، فرهنگی و ساختاری است.
اما سوگمندانه ما در اقلیت بودیم، بخشی که با خون خود از سرزمین دفاع میکردند، با فساد سیاسی و خیانت جنرالان و فرماندهان به دشمن فروخته میشدند، بخشی دیگر با هزار توطئه و فشار نتیجه کار شان هیچ میشد.
تا این که سر انجام همه چیز و همه کس و سر زمین، در یک توطیه و بیعُرضگی از دست رفت و امروز با نگاه به عقب، خائن ترین انسان این سالها از نتیجه کارش شگفتزده تر از آن کسی است که همه چیزش را در این خیانت از دست داده است.
مسلط ساختن ط.الب بر افغانستان، شبیه هیچ تغییر نظام در دنیا نیست.
در تمام دنیا تغییر نظامها برای گرفتن قدرت سیاسی به منظور اجرای سیاستهای حزبی، گروهی یا فردی با یک منش، فرهنگ و در خور یک ملت شکل میگیرد که دیکتاتور ترین دولت هم، از خود یک منزلت و شان دارد. در مدتی که حاکم میباشد به شیوهی خود، نظام و حکومتداری را ایجاد میکند که ولو متفاوت؛ اما میتواند با کاروان جهانی راه برود.
اما سقوط دادن کشور به دست ط.الب و سپردن همه چیز به اختیار یک گروهی که با هیچ اصل و اصول انسانی و جهانی، همخوانی ندارد؛ به هیچ وجه تغییر نظام نیست.
طالب از حیث فرهنگی، بینش سیاسی، سلیقهی زندگی، جهانبینی و برخورد انسانی از هیچ حیث، شایسته حاکمیت بر مردم ما نیست. گروهی که از سر روی شان توحش، اختناق و عقده میبارد. در سیاستشان تدبیر، در برخوردشان انسانیت، در عملکرد شان رحم و انصاف، در حرف شان صداقت، در زندگی شان سلیقه و حتا در دشمنی شان شان و منزلت نیست.
یک گروه بدوی قبیلهای که قرنها از زندگی امروز انسانی فاصله دارند.
پس واگذاری یک سرزمین با سی میلیون انسان به دست یک چنین گروهی، نه تغییر نظام است و نه تعامل سیاسی، بلکه یک لکهی درشت شرم بر پیشانی رهبران سیاسی افغانستان و جهان است.
اما روی هم رفته باور کامل دارم که هر چه زود عمر این رژیم تروریستی به پایان میرسد.
باید گفت که در دور نخست حاکمیت سیاه ط.الب، دست رسی مردم ما با جهان هرگز شبیه امروز نبود. آن زمان آگاهی جهان از وضعیت افغانستان زیر ادارهی ط.البان بستگی به لطف خبرنگارانی داشت که هر ازگاهی از تلخی زندگی افغانستان گزارشی تهیه میکردند تا به مردمان شان نشان بدهند که در یک گوشهی فراموش شدهی جهان، هنوز زامبیهای فیلمهای تخیلی وجود دارند.
اما حالا به مدد حضور هزاران انسان آگاه در سراسر جهان، حضور رسانههای پرشمار و رسانههای اجتماعی، جهانیان فریبخورده با اغوای امثال خلیلزاد در مورد ط.الب، دارند حقیقت ط.الب و نیز حقیقت پنهان شده زیر دروغهای زیاد دیگر سرزمین به نام افغانستان را متوجه میشوند.
اما روی هم رفته باور کامل دارم که هر چه زود عمر این رژیم تروریستی به پایان میرسد.
بی هیچ شکی به مدد پیکار جانانهی مقاومتگران، اعتراض جاودان و بی پیشینه زنان قهرمان کابل و آگاهی دهی جمعی، نه تنها ط.الب ماندنی است که بی هیچ تردیدی تومار تمامیتخواهی فاشیزم و بی عدالتی نیز با ط.الب یک جا جمع شده و به پایان خواهد رسید.
در یک سالگی این روز سیاه، ضمن عرض تسلیت به مردم عزیز مان، به روح همه شهدای قهرمان نبرد بر حق مقاومت علیه تروریستان ط.الب شاد درود میفرستم و از ایستادگی زنان قهرمان سرزمین که چشم به چشم این درندههای جانی ایستاده و از حقوق از دست رفته شان دفاع میکنند و با همه ستم و فشار عقب ننشستند، سپاسگزاری میکنم و به همه آنهایی که در برابر این ظلم و ستم به هر نوعی نه گفته و میرزمند، همت و توفیق و پیروزی آروز دارم.