انفجار در کنسرت هامبورگ
فرهاد دریا در مورد کنسرتهای اروپایی اش نوشت:
«پریروز در سالن کنسرت در هامبورگ، انفجار بزرگی اتفاق افتاد – انفجار محبت و همبستگی وطنداری! باید ده کنسرت دیگر بدهم تا بتوانم از خوبان مقیم هامبورگ و آنانی که حتا از کشورهای دور و نزدیک دیگر به کنسرت آمده بودند، سپاسگزاری کنم. به قول یک رفیق هامبورگی من، “اِی کانسرت، یک دیگه قیسیم بود” راستی که کنسرت پریشب از تمام سالهای پیشین در هامبورگ متفاوتتر، برجسته، پرشورتر و پرجماعتتر بود. خلاصه که کنسرتهای استکهلم و هامبورگ بیخی طبع مه خوش کده.
اما باشین یک قصهگک کنم:
گاهی آدم کارهای عجیبی میکند. وقتی کنسرت در اوج جوش و هیجان – در حالی که همه در چوکیهای خود ایستاده بودند، کف میزدند و میرقصیدند، به پایان رسید، بهجای آنکه مثل اکثر چنین کنسرتها – که هنرمندان پس از ختم کنسرت با همکاران و شماری از دوستداران خاص، در یک محل گرد میآیند و تا اللهِ صبح به اصطلاح “پارتی” میکنند – من و سلطانه همه را رخصت کرده و رفتیم مکدونالد چند تا بَرگر و کمی هم چپس خوردیم و مثل بچههای خوب – سَره خم انداخته – به هوتل خود برگشتیم. من معمولن چنین غذاهای غیر صحی ره د دان نمیزنُم. اما یگان دفعه که فشار کار و “استرس” در جریان آمادگی و بعد صَرف تمام انرژی در شب برنامه مرا به اصطلاح “شاله و شُفتُر” میکند، دوست دارم کاری کنم که در روزمره انجام نمیدهم. یعنی که عیاشی فرهاددریایی کنم.
وقتی به رفیقم “اَجو” گفتم که ما بعد از کنسرت مکدونالد رفته بودیم، چند ثانیه چُپ شد و بعد گفت، “به خیالم که هیچ کار فرهاد دریا به آدم نمیمانه!”
خدا خیره پیش کُنه!»