نگاه‌ها

نقش استالین در نبرد استالینگراد

ایوان نیکیچوک (Ivan Nikitchuk) دکتر علوم فنی، آکادمیسن آکادمی بین‌المللی اطلاعرسانی و آکادمی کیهان شناسی، عضو کانون نویسندگان روسیه، رئیس انجمن دانشمندان روسی با جهت‌گیری سوسیالیستی، سیاستمدار، نمایندۀ مجلس از حزب کمونیست روسیه و…

(۱۲ سپتامبر ۱۹۴۲-۲ فوریه ۱۹۴۳)

قابل توجه علاقه‌مندان به تاریخ، محققان و پژوهشگران

پنجم مارس امسال مصادف است با هفتادمین سالگرد درگذشت یوسف ویساریونویچ استالین که قهرمانانه‌ترین و پربارترین سال‌های تاریخ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با نام او پیوند خورده است. این، همچنین در مورد نبرد معروف استالینگراد نیز صدق می‌کند، که طی آن، تحت رهبری استالین، شکست کوبنده‌ای به نیروهای نخبۀ آلمانی وارد شد.

این روزها نبرد استالینگراد رو به پایان بود. این واقعاً یکی از بزرگترین نبردهای تاریخ بود. خودتان قضاوت کنید: در نبرد استالینگراد بیش از یک میلیون سرباز و افسر، ۱۶۷۵ دستگاه تانک، بیش از ۱۰ هزار قبضه انواع تسلیحات و ۱۲۱۶ فروند هواپیما از طرف آلمانی‌ها و از طرف ما، بیش از یک میلیون نفر در نبردها شرکت کردند و تسلیحات آن شامل ۱۵۵۰۰ قبضه انواع تسلیحات و خمپاره، ۱۴۶۳ دستگاه تانک و ۱۳۵۰ فروند هواپیمای جنگی بود. آن‌ها در ۱۵ لشکر سازماندهی شدند. حالا، محدودۀ فضایی را هم به این موضوع نیز اضافه کنید. این نبرد در جبهه‌ای به طول بیش از ۵۰۰ کیلومتر توسعه یافت.

زمانی که در ۲۳ اوت ۱۹۴۲، آدولف هیتلر در رادیو برلین سخنرانی کرد و خطاب به تمام جهان مغرورانه چنین لاف زد: «این خواست سرنوشت بود که من در شهری که نام خود استالین را یدک می‌کشد، به پیروزی قاطعی دست یابم»، ۱۶۳ روز از دویست روز تا پایان نبرد استالینگراد باقی مانده بود. هیتلر حتی نمی‌توانست تصور کند که نبرد استالینگراد چگونه برای او به پایان می‌رسد.

ده‌ها تن از بزرگترین رهبران نظامی تجربۀ خود را در توسعۀ این نبرد به کار بستند، هزاران کار قهرمانانه در تمامی سطوح – از فرماندهی عالی تا سربازان عادی – انجام گرفت. البته، پرداختن به آن‌ها و درک آن‌ها کار ساده‌ای نیست. با بازخوانی آثار علمی، اسناد آرشیوی، خاطرات فرماندهان و شرکت‌کنندگان در این نبرد، نه تنها آثار ما، حتی آلمانی‌ها، می‌توان قانع شد که تاریخ یک بار در زندگی و یا در جبهه‌های جنگ ساخته می‌شود اما بسته به شرایط، چندین بار بنا به گرایش‌های سیاسی زمان بازنویسی می‌شود. بر همین اساس، ارزیابی‌ها از نبرد استالینگراد و نقش استالین در آن متفاوت است.

در سال ۱۹۶۱، تاریخ شش جلدی جنگ کبیر میهنی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در سال‌های ۱۹۴۱-۱۹۴۵ منتشر شد. در جلد سوم یک فصل تمام مشتمل بر ۷۳ صفحه تحت عنوان استالینگراد، به «شکست نیروهای نازی در نزدیکی استالینگراد» اختصاص دارد. اما، ما چه می‌خوانیم؟ در این ۷۳ صفحه هرگز نامی از استالین برده نشده است! در این فصل، طراحی، سازماندهی و هدایت نبرد استالینگراد به افراد کاملاً متفاوتی نسبت داده می‌شود. و این هم نقل قول: «در ۶ اکتبر، فرمانده جبهۀ استالینگراد، سرلشکر آندری یرمنکو و یکی از اعضای شورای نظامی جبهه، سپهبد نیکیتا خروشچوف، پیشنهادات خود را در مورد سازماندهی عملیات و انجام حمله به ستاد ارسال کردند. اما سرلشکر یرمنکو، در خاطرات خود زیر عنوان «استالینگراد»، تولد طرح عملیات استالینگراد را این گونه شرح می‌دهد: «به نحوی در سپتامبر ۱۹۴۲، در پایان مذاکرات ما در مورد واحدهای نظامی با استالین، من به مسئله تدارک یک ضد حمله تأکید کردم. با این حال، مذاکرات در مورد واحدهای نظامی، البته با رعایت تمام جوانب احتیاط انجام شد.

ــ من رو به فرمانده کل قوا گفتم، رفیق استالین، آیا وقت آن نیست که برای «استقرار مجدد» هم در شمال و هم در جنوب آماده شویم؟ شرایط برای این کار آماده است.

ــ استالین در پاسخ گفت: بسیار خوب، رفیق یرمنکو، بیائید روی موضوع آماده‌سازی استقرار مجدد فکر کنیم…

من بلافاصله خبر مذاکرات با فرمانده کل قوا را با نیکیتا خروشچوف در میان گذاشتم. (این کتاب در سال ۱۹۶۱ چاپ شد و ما البته می‌دانیم که چرا در این کتاب از نیکیتا خروشچوف نام برده شده است. برای اینکه او در آن زمان دبیر اول کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود).

و کتاب با همین روحیه ادامه دارد. در گفتگوهایمان، همۀ موضوعات ضروری را به تفصیل مورد بحث قرار دادیم: جهات حمله، مناطق تمرکز و آغاز حمله، تعیین یگان‌های دشمن برای حمله، نیروهای ذخیره‌ و محل استقرار آن‌ها را بررسی کردیم. اینگونه بود که طرح ما متبلور شد… پس از رسیدن به نتایج کاملاً قطعی، تصمیم گرفتیم آن‌ را به صورت مکتوب تنظیم نموده و به ستاد ارسال کنیم. در نتیجه، سندی تدوین شد که در آن ملاحظاتی در مورد چگونگی دستیابی به شکست نیروهای نازی در نزدیکی استالینگراد در نظر گرفته شده بود.

نتیجۀ این نقل قول‌ها چیست؟ فرماندهی جبهۀ استالینگراد در حال توسعۀ طرحی برای ضد حمله بود. بنابراین، تمام درخشانی شکوه و پیروزی نبرد حاصل فکر این فرماندهی، یعنی یرمنکو و خروشچف ‌بود.

پس واقعیت چه بود؟ ایدۀ عملیات استالینگراد چگونه متولد شد، چه کسی آن را توسعه داد و چه کسی آن را اجرا کرد؟

آلمانی‌ها پس از شکست نیروهای شوروی در نزدیکی خارکوف، حمله به استالینگراد را برنامه‌ریزی کردند و بمنظور کمک به یگان‌های جناح چپ، تصرف باکو را بعنوان هدف اصلی تعیین نمودند. با این حال، در جریان این نبردها، حمله به استالینگراد اهمیت عملی تلاش‌های نیروهای آلمانی را نشان داد. هیتلر با تصرف استالینگراد قصد داشت کار تصرف ثروت نفت اتحاد شوروی را تسهیل کند. بنابراین، از جهت قفقاز ، او حتی نیروها (به ویژه لشکر ۴ تانک) را به سمت استالینگراد منتقل کرد. نفوذ عمقی نازی‌ها به قلمرو ما تا ولگا، بمنزلۀ خطر تقسیم کشور و جبهه به دو بخش جدا از هم بود. بنابراین، لازم بود اقدامات عاجل برای دفاع از استالینگراد به عمل آید.

و این اقدامات به عمل آمد. در آغاز ژوئن ۱۹۴۲، به دستور استالین، نیروی پشتیبانی تشکیل گردید، یک خط راه‌آهن در امتداد ساحل چپ ولگا احداث شد. این خط نقش مهمی در ارسال سلاح و نیروی انسانی به منطقۀ استالینگراد ایفا کرد.

در ۲۷ اوت ۱۹۴۲، استالین ژوکوف را از جبهۀ غربی به مسکو فراخواند. هنگام ملاقات آن‌ها‌، استالین به ژوکوف اطلاع داد که اوضاع در جنوب خوب پیش نمی‌رود. ممکن است آلمانی‌ها استالینگراد را تصرف کنند. آلمانی‌ها به ولگا در شمال استالینگراد نفوذ کردند و اکنون در تلاش هستند تا شهر را با حمله از طرف ساحل رودخانه تصرف کنند. هواپیماهای آلمان با پشتیبانی از نیروهای خود، روزانه بیش از هزار سورتی پرواز انجام می‌دهند. نیروی ذخیره‌ای از لشکرهای ۲۴ و ۶۶ تشکیل شده که می‌توان از آن برای حمله از جناحین به دشمن که به ولگا نفوذ کرده، استفاده کرد. باید تدابیری اتخاذ شود تا سپاه یکم گارد تحت فرماندهی ژنرال موسکالنکو در ۲ سپتامبر به ضدحمله دست بزند و تحت پوشش آن، لشکرهای ۲۴ و ۶۶ به مناطق مقدم منتقل شود. این دو لشکر باید فوراً وارد نبرد شوند وگرنه استالینگراد را از دست خواهیم داد.

اوضاع در جبهۀ قفقاز شمالی هم بهتر از این نبود. آلمانی‌ها روز به روز به نفت باکو نزدیک می شدند.

در این روزها، کمیتۀ دفاع ملی ژوکوف را به عنوان معاون فرمانده کل ارتش منصوب و به دستور استالین او را به منطقۀ استالینگراد اعزام می‌کند. واسیلیوفسکی، مالنکوف و مالیشِف نیز از قبل حضور در آنجا داشتند.

یک روز بعد، ژوکوف به ولگا آمد. من با واسیلیوفسکی ملاقات کردم، وضعیت و رویدادهای اخیر را به تفصیل به وی توضیح دادم. آن‌ها به پست فرماندهی سپاه یکم گارد، نزد ژنرال موسکالنکو رفتند و از سپهبد گوردوف، فرمانده وقت جبهۀ استالینگراد خواستند که به آنجا بیاید. آن‌ها با هم طرحی را برای ضدحمله موضعی توسط سپاه یکم گارد تهیه و مورد بحث قرار دادند و استالین به ژوکوف دستور داد تا فوراً آن را انجام دهد. ژوکوف با محاسبۀ احتمالات و با در نظر گرفتن اینکه همۀ واحدها متمرکز و آماده شده بودند، با استالین تماس گرفت و گزارش داد که نمی‌توان زودتر از ۶ سپتامبر به ضد حمله دست زد. استالین موافقت کرد و از واسیلیوفسکی خواست که فوراً به مسکو پرواز کند. در ۳ سپتامبر، ژوکوف تلگرافی از استالین دریافت کرد: «وضعیت استالینگراد بدتر شده است. دشمن به سه فرسنگی استالینگراد رسیده است. اگر نیروهای یگان‌های شمالی فوراً کمک نکنند، امروز یا فردا دشمن می‌تواند استالینگراد را تصرف کند. به فرماندهان نیروهای مستقر در شمال و شمال غربی استالینگراد، دستور دهید که فوراً به دشمن حمله کنند و به کمک استالینگرادی‌ها بیایند. هیچ تاخیری جایز نیست. هر گونه تأخیر در انجام این امر، جرم است. تمام نیروهای هوابردی را به کمک استالینگراد فراخوانید. در خود استالینگراد نیروی هوابردی بسیار قوی وجود دارد».

ژوکوف فوراً با استالین تماس گرفت و گزارش داد:

ــ من می‌توانم همین فردا فرمان حمله بدهم، اما نیروهای هر سه لشکر مجبور خواهند شد نبرد را تقریباً بدون مهمات آغاز کنند. زیرا، مهمات تا عصر روز ۱۳ شهریور نمی‌توانند به مواضع توپخانه تحویل داده شوند. علاوه بر این، قبل از این زمان ما نمی‌توانیم همآهنگی یگان‌ها را با واحدهای توپخانه، تانک و هواپیما سامان دهیم و بدون این، انجام هیچ کاری ممکن نخواهد شد.

ــ آیا تصور می‌کنید دشمن تا زمانی که شما امروز- فردا می‌کنید، صبر می‌کند؟ یرمنکو ادعا می‌کند که اگر شما فوراً از شمال حمله نکنید، دشمن می‌تواند با اولین فشار استالینگراد را تصرف کند (او در آن زمان فرمانده جبهه استالینگراد بود).

استالین آشکارا عصبانی شده بود. اما ژوکوف به نفع هدف، به منظور جلوگیری از تلفات غیرلازم و، عمدتا، بدلیل ممانعت از تضعیف حمله، به تنهایی اصرار کرد:

ــ من با این دیدگاه یرمنکو موافق نیستم. اجازه بدهید حمله را همانطور که قبلاً برنامه‌ریزی شده بود، روز پنجم سپتامبر شروع کنیم. در مورد نیروهای هوایی، من بلافاصله دستور بمباران دشمن را با تمام قوا خواهم داد.

ــ استالین موافقت کرد: بسیار خوب، اگر دشمن به حملۀ گسترده به شهر شروع کند، بدون اینکه منتظر آمادگی نهایی نیروها باشید، بلافاصله به آن حمله کنید. وظیفۀ اصلی شما منحرف کردن نیروهای آلمانی از استالینگراد و در صورت امکان، بستن مسیر آلمانی جداکننده جبهۀ استالینگراد و جنوب شرقی است.

مالنکوف در آنجا، در مقر فرماندهی سپاه یکم گارد بود. در ساعت ۳ بامداد، استالین با مالنکوف تماس گرفت و از چگونگی آمادگی نیروهای جبهۀ استالینگراد برای حمله پرسید. مالنکوف در مورد کارهایی که تحت رهبری ژوکوف انجام می‌شود، توضیح داد.

بنابراین، استالین بر اساس اصل «اعتماد کن، اما امتحان کن» عمل کرد. او با خود ژوکوف صحبت نکرد، اما از طریق مالنکوف چگونگی ‌روند اوضاع را بررسی کرد.

روز ۵ سپتامبر، صبح زود، حمله آغاز شد. پس از آماده‌سازی نیروهای توپخانه و هوایی، گارد یکم، لشکرهای ۲۴ و ۶۶ به حرکت درآمدند. اما موفق نبودند. دشمن تمام حملات را دفع کرد. لشکر ۲۴ حتی از موقعیت اصلی خود تکان نخورد.

فرمانده کل قوا شب تماس گرفت:

ــ اوضاع چطور پیش می‌رود؟

ژوکوف گزارش داد:

در طول روز نبردهای بسیار سنگینی ادامه داشت. در شمال استالینگراد، دشمن مجبور شد نیروهای جدید انتقالی از منطقۀ گومراک را وارد نبرد کند.

ــ این خوب است. این امر دشمن را از استالینگراد منحرف می‌کند.

ژوکوف گزارش داد:

ــ واحدهای ما پیشرفت کمی دارند و در برخی موارد در خطوط اولیه خود ایستاده‌اند.

ــ موضوع چیست؟

ــ نیروهای ما به دلیل کمبود وقت، فرصت نداشتند تا عملیات آفندی را به خوبی آماده کنند، عملیات شناسایی توپخانه‌ای انجام دهند و سامانۀ آتش دشمن را شناسایی کنند. به همین دلیل طبیعتاً نتوانستند آن را سرکوب نمایند. زمانی که آن‌ها حمله کردند، دشمن با آتش و ضدحمله، آن‌ها را متوقف کرد. علاوه بر این، هواپیماهای دشمن بر هوا مسلط شدند و واحدهای ما را بمباران کردند.

در این گزارش، درک اینکه ژوکوف از دستور استالین برای حمله بدون آمادگی مناسب متأسف است، دشوار نیست.

اما استالین اصرار داشت:

ــ به حمله ادامه بدهید. وظیفۀ اصلی شما این است که تا حد امکان نیروهای دشمن را از استالینگراد دور کنید.

حملات مکرر یگان‌ها نه در ششم و نه در هفتم سپتامبر موفقیت‌آمیز نبود. واحدها فقط متحمل خسارات سنگین شدند. روز ۱۰ سپتامبر، ژوکوف پس از بررسی مجدد واحدها و یگان‌های ارتش، به دیگاه خود تأکید کرد که در هم شکستن ماشین جنگی دشمن و بستن راه او با نیروهای موجود غیرممکن است. او این را به فرماندهی کل قوا گزارش کرد. گزارش ژوکوف به ترتیب آتی خاتمه یافت: «حملات بیشتر توسط همان نیروها و در همان گروه‌بندی‌ها بی‌مورد خواهد بود و سربازان ناگزیر متحمل خسارات سنگین خواهند شد. برای حملۀ متمرکزتر به جبهۀ استالینگراد، به نیروها و زمان بیشتری نیاز داریم. ضربات ارتش قادر به سرکوبی دشمن نیست».

استالین از این پیشنهاد استقبال کرد:

ــ بسیار خوب می‌شد اگر به مسکو پرواز می‌کردید و این موضوع را شخصاً و با جزئیات به من گزارش می‌دادید.

بعد از ظهر ۱۲ سپتامبر، ژوکوف در دفتر استالین بود و استالین الکساندر واسیلیوسکی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را به آنجا احضار کرد.

استالین از مدت‌ها قبل فهمیده بود که نیروهای موجود برای دفاع از استالینگراد کافی نیستند. رهایی از وضعیت بحرانی در نزدیک استالینگراد به اقدامات قاطع‌تری نیاز دارد. اگر غیر از این بود، استالین اینقدر فوری ژوکوف را از جبهه احضار نمی‌کرد. علاوه بر این، تصادفی نبود که او واسیلیوسکی را به این گفتگو دعوت کرد. فرمانده کل قوا از قبل آماده بود تا راه‌حل ریشه‌ای را در یک دایرۀ کوچک جستجو کند.

ابتدا واسیلیوفسکی وضعیت را گزارش کرد. به خصوص با جزئیات دو جبهۀ قفقاز و نزدیک استالینگراد. استالین جمع‌بندی کرد:

ــ به هر قیمتی باید به سوی نفت گروزنی عجله کرد. هیتلر استالینگراد را ترک نخواهد کرد. بله، می‌تواند به قفقاز برود، اما همچنان بخشی از سربازان خود را در نزدیکی استالینگراد نگه می‌دارد، زیرا، این شهر به نام من نامگذاری شده است. خُب، حالا بیائید نظر ژوکوف را گوش کنیم.

ژوکوف، در واقع، آنچه را که در آخرین گزارش خود در خصوص مصلحت نبودن حمله با نیروهای محدود و تحمل ضرر و زیان غیرضروری به استالین گفته بود، تکرار کرد.

استالین در پایان سخنان ژوکوف از او پرسید:

ــ جبهه استالینگراد برای مسدود کردن راه دشمن و پیوند با جبهه جنوب شرقی به چه چیزی نیاز دارد؟

ژوکوف در پاسخ گفت:

ــ حداقل یک لشکر مسلح به تمام تسلیحات، یک سپاه تانک، سه تیپ تانک و حداقل چهارصد قبضه توپخانه دوربرد. علاوه بر این، در مدت زمان عملیات، پشتیبانی حداقل یک تیپ هوایی لازم است.

واسیلیوسکی با نظر و محاسبات ژوکوف موافقت کرد.

استالین به پای نقشه رفت. بر روی آن علاوه بر موقعیت در جبهه‌ها، نقاط تمرکز نیروهای ذخیرۀ ستاد مشخص شده بود.

هر سه روی نقشۀ استالین تمرکز کردند.

ــ البته، پس از مدتی استالین گفت: «هنوز نیروی کافی برای ضربه قاطع‌تر و قدرتمندتر به دشمن وجود ندارد. این پیشنهاد ناکافی است. برای تحول اساسی شرایط، راه حل دیگری لازم است».

ــ ژوکوف پاسخ داد ما نیز چنین فکر می‌کنیم. عدم اطلاعات کافی از توانایی‌های پشت جبهه ما را نیز از قبول این پیشنهاد باز می‌دارد. البته، تدارک یک ضد حمله و وارد کردن ضربه به دشمن در منطقۀ استالینگراد لازم است تا وضعیت استراتژیک جنوب کشور را به شدت به نفع ما تغییر دهد. ضربات اصلی باید به جناحین یگان‌های استالینگراد وارد شود، آن‌ها در حال حاضر در عمق قلمرو ما بسیار پیش رفته‌اند.

استالین فکر کرد و گفت:

ــ به ستاد کل بروید و زمان‌ و آرایش نیرو‌های مورد نیاز را محاسبه کنید.

روز بعد، رأس ساعت ۲۲، ژوکوف و واسیلیوسکی برای گزارش نتیجۀ کار خود به نزد استالین آمدند.

ــ استالین پرسید: خُب، چه فکر کردید؟ چه کسی گزارش خواهد داد؟

ــ واسیلیوسکی پاسخ داد، چه کسی گزارش دهد، ما نظر واحد داریم.

فرمانده کل نقشه را دید:

ــ استالین پرسید، این چیست؟

ــ واسیلیوسکی پاسخ داد: این‌ها خطوط مقدمانی طرح ضدحمله در منطقۀ استالینگراد هستند.

ــ این گروه‌ها در منطقۀ سرافیموویچ چیست؟

ــ این یک جبهۀ جدید است که باید باز شود تا ضربۀ قدرتمندی از پشت به واحدهای عملیاتی دشمن که در منطقۀ استالینگراد عمل می‌کنند، وارد کند.

ــ فرمانده کل ضمن ابراز تردید، پرسید: آیا اکنون نیروی کافی برای چنین عملیات بزرگی وجود دارد؟

ژوکوف گزارش داد که عملیات باید ظرف ۴۵ روز با نیروها و تجهیزات لازم و آمادگی مناسب آمادۀ اجرا شود.

ــ استالین پرسید: آیا بهتر نیست خودمان را به حمله از شمال به جنوب و از جنوب به شمال در امتداد رود دُن محدود کنیم؟

ــ نه، در این صورت، آلمانی‌ها می‌توانند به سرعت لشکرهای زرهی خود را از استالینگراد برگردانند و حملات ما را دفع کنند. اما حملۀ نیروهای ما به غرب دُن، بدلیل موانع روخانه‌ای به دشمن این فرصت را نمی‌دهد که برای مقابله با واحد‌های ما نیروهای ذخیرۀ خود را به سرعت وارد عمل بکند.

ــ استالین با تردید پرسید: آیا در اثر ضربات،‌ واحدها دچار شوک نخواهند شد؟

ژوکوف و واسیلیوسکی توضیح دادند که عملیات باید در دو مرحله اصلی اجرا شود: ۱- شکستن خط دفاعی نیروهای مهاجم آلمانی به استالینگراد و باز کردن یک جبهۀ خارجی قدرتمند به منظور جدا کردن این گروه‌بندی‌ها از نیروهای خارجی آلمان؛ ۲- انهدام دشمن محاصره شده و سرکوب تلاش‌های آن برای خروج از محاصره.

ــ فرمانده کل قوا گفت: ما هنوز باید روی برنامه فکر کنیم، منابع خود را برآورد کنیم و توجه داشته باشیم که وظیفۀ اصلی حفظ استالینگراد است. از آنچه که ما اینجا بحث کردیم، به جز ما سه نفر، هیچ کس نباید مطلع شود…

ایدۀ نبرد بزرگ در ولگا، در واقع اینگونه متولد شد. بنابراین، اظهارات یرمنکو در این مورد که طرح عملیات استالینگراد در سطح «مشورت من و نیکیتا خروشچوف با هم توسعه یافت»، به هیچوجه صحیح نیست. این واقعیت در اسناد آرشیوی تأئید شده است. نقشۀ بزرگی در آرشیو ستاد کل نگهداری می‌شود که در بالای آن نوشته شده: «طرح ضد حمله در منطقۀ استالینگراد». اسم رمز این طرح «اورانوس» بود. محل واحدهای نیروهای ما و دشمن روی نقشه مشخص شده است. طرح محاصرۀ آینده را تعیین محل استقرار واحدهای ما، جهت حملات و نقطۀ به هم رسیدن آن‌ها در منطقۀ کالاچ، به وضوح نشان می‌دهد. در اینجا یگان‌ها و نیروهای شرکت‌کننده در این عملیات فهرست شده، برآورد سایر وسایل تقویتی، وظایف فوری و بعدی جبهه‌ها و ارتش‌ها در این طرح مشخص ‌شده است. امضای توسعه‌دهندگان طرح در گوشۀ پایین نقشه- گئورگی ژوکوف و آلکساندر واسیلیوسکی، در گوشۀ سمت چپ بالا، نام عملیات، «من تأئید می‌کنم» با مداد آبی و امضای استالین ثبت شده است.

پس، بر اساس مدارک و حقایق فوق، شکی نیست که توسعۀ طرح ضدحمله و در واقع خود عملیات توسط سه فرمانده نظامی برجسته: استالین، ژوکوف و واسیلیوسکی به واقعیت پیوست.

استالین خود را به توسعۀ طرح در یک دایرۀ باریک محدود نکرد. در ۱۳ نوامبر، او با اعضای دفتر سیاسی و اعضای کمیتۀ دفاع ملی مشورت کرد. واسیلیوسکی و ژوکوف نیز در این جلسه شرکت داشتند. طرح عملیات آتی به تفصیل تشریح و مورد بحث قرار گرفت. اعضای دفتر سیاسی و کمیتۀ دفاع ملی آن را تأئید کردند.

ژوکوف و واسیلیوسکی هنگام بحث در مورد طرح ضدحمله، توجه فرمانده کل قوا را به این واقعیت جلب کردند که فرماندهی کل آلمان، به محض شروع وضعیت دشوار در منطقۀ استالینگراد و قفقاز شمالی، به انتقال بخشی از نیروهای خود از مناطق دیگر، به ویژه، از منطقۀ ویازما به کمک گروه‌های جنوبی مجبور خواهد شد. برای جلوگیری از این اتفاق، لازم است عملیات تهاجمی فوری در منطقۀ شمال ویازما سازماندهی و اجرا شود و قبل از همه، آلمان‌ها باید در بلندی‌های منطقۀ رژِف شکست بخورند. برای انجام این عملیات، آن‌ها پیشنهاد کردند که نیروهای جبهه کالینین و غرب را جلب کنند.

ــ استالین گفت: «این خوب خواهد بود. اما کدام یک از شما این وظیفه را بر عهده می‌گیرد؟

ژوکوف که قبلاً با واسیلیوسکی در مورد این موضوع به توافق رسیده بود، گفت:

ــ عملیات استالینگراد از همه لحاظ از قبل آماده شده است. واسیلیوفسکی می‌تواند هماهنگی اقدامات یگان‌ها در منطقۀ استالینگراد را به عهده بگیرد، من می‌توانم سازماندهی جلب نیرو از کالینین و جبهه‌های غربی را بر عهده بگیرم.

استالین با این پیشنهاد موافقت کرد، او می‌دانست که حضور ژوکوف در جبهۀ غربی بلافاصله توجه اطلاعات آلمان را به خود جلب خواهد کرد. آلمانی‌ها دیگر می‌دانند که ژوکوف هر کجا باشد، از آنجا به آن‌ها حمله می‌شود. این، به حمله در نزدیکی استالینگراد کمک زیادی می‌کند، زیرا آلمانی‌ها واحدها را از منطقه‌ای که ژوکوف در آن حضور دارد، به هیچوجه خارج نمی‌کنند.

اما استالین با قدردانی از توانایی ژوکوف برای سازماندهی واحدها برای حمله، اگرچه با خروج او موافقت کرد، بلافاصله خطاب به وی گفت:

ــ فردا صبح به استالینگراد پرواز کنید. آمادگی نیروها و فرماندهی را برای شروع عملیات دوباره بررسی کنید و سپس به منطقۀ پائینی رژف پرواز کنید.

در تمام روزهایی که طرح ضدحمله در دست توسعه بود، نبرد شدیدی در خود شهر در جریان بود. سربازان و افسران لشکر ۶۲ (تحت فرماندهی چویکوف) و لشکر ۶۴ (تحت فرماندهی شومیلوف) پایداری بی‌سابقه‌ای از خود نشان دادند. تمام دنیا این نبرد عظیم را که در واقع نتیجۀ جنگ به آن بستگی داشت، دنبال می‌کرد. به لطف اختصاص شش لشکر توسط استالین برای کمک به این واحدها، آن‌ها توانستند شهر را حفظ کنند. علاوه بر این، استالین و ستاد کل در جریان این نبردهای فوق‌العاده دشوار، یگانه‌های جدیدی را برای حمله آتی سازماندهی کردند. فرمانده کل قوا به تشکیل دو لشکر تانک توجه ویژه‌ای مبذول داشت که طبق برنامۀ وی قرار بود سریع به جبهۀ استالینگراد اعزام شوند و حلقۀ محاصره را ببندند. استالین شب‌ها تمام وقت تلفنی مذاکره می‌کرد، «با بیدار ‌کردن» مدیران کارخانه‌های تانک‌سازی و حتی با التماس از آن‌ها می‌خواست برای تسلیح این لشکر‌ها تانک‌های بیشتر تولید کنند. کارخانه‌ها پس از انتقال به مکان‌های جدید، با ظرفیت کامل کار می‌کردند، مهندسان و کارگران تانک‌های جدید را بدون خواب و استراحت مونتاژ می‌کردند، همانطور که خود استالین می‌خواست. جز این هم نمی‌توانست باشد!

نبرد استالینگراد بیش از سه ماه به طول انجامید. مقاومت نیروهای ما همۀ دنیا را شگفت‌زده کرد. ستاد فرماندهی، ستاد کل، فرماندهان جبهه‌ها و ارتش‌ها بالاخره یک گروه قدرتمند از نیروها را برای ضدحمله سازمان دادند: جبهۀ جنوب غربی واتوتیان، متشکل از: لشکرهای یکم گارد، پنجم تانک، تیپ هوایی ۲۱ و ۱۷؛ جبهۀ دُن تحت فرماندهی راکاسوفسکی مرکب از بخشی از لشکرهای ۶۵، ۲۶، ۶۶ با پشتیبانی تیپ هوایی شانزدهم؛ جبهۀ استالینگراد با فرماندهی یرمنکو، متشکل از لشکرهای ۶۲، ۶۴، ۵۷، ۵۱، ۲۸ و تیپ هوایی هشتم و در مجموع بیش از ۱ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر، ۱۴۶۳ تانک، ۱۵۵۰۰ قبضه انواع تسلیحات و ۱۳۵۰ هواپیما. کل این ناوگان باید استتار می‌شد تا بواسطۀ هواپیماهای شناسایی دشمن شناسایی نشوند. این کار با موفقیت انجام شد. همچنین مکالمات رادیویی و تلفنی در زمان تمرکز واحدها برای حمله طبق برنامه ممنوع شد.

در ۱۹ نوامبر، پس از قدرتمندترین آمادگی توپخانه‌ایی و هوایی، جبهۀ جنوب غربی و ارتش ۶۵ جبهه دُن اولین واحدهایی بودند که به سمت دشمن حمله‌ور شدند. آن‌ها از مواضع مستحکم منطقۀ تاکتیکی عبور کردند و لشکرهای ۱، ۲۶ و ۴ تانک و به دنبال آن سپاه ۳ و ۸ سواره نظام، بلافاصله به پیشروی (در عمق ۵-۶ کیلومتری) شروع کردند. یک روز بعد، در ۲۰ نوامبر، نیروهای جبهۀ استالینگراد به خط مقدم دشمن هجوم بردند. در همان روز اول، دشمن را عقب راندند و خط دفاعی او را در هم شکستند. در ۲۳ نوامبر، جبهه‌های جنوب غربی و استالینگراد حلقۀ محاصره را بستند و ۲۲ لشکر آلمانی به تعداد نفرات۳۳۰۰۰۰ سرباز و افسر را محاصره کردند! به این ترتیب، همانطور که گفته می‌شود، فرماندهان و سربازان روحیۀ رزمندگی خود را که در اثر شکست‌های گذشته خدشه‌دار شده، بازیافتند – آن‌ها چنان ضربات خردکننده‌ای بر دشمن وارد آوردند که نازی‌ها کاملاً سر در گم شدند. در همان روز، ۲۳ نوامبر، لشکر یکم گارد، لشکر ۵ تانک جبهۀ جنوب غربی و لشکر ۵۱ جبهۀ استالینگراد عهده‌دار وظیفۀ تعقیب واحدهای شکست‌خوردۀ دشمن و عقب راندن آن‌ها تا حد امکان به سمت غرب و بستن حلقۀ محاصره از سمت غرب شدند.

خلق‌های اتحاد شوروی از شادی نفس عمیق کشیدند، کمر خود را راست کردند، اطمینان به پیروزی، به غلبه بر مشکلات در جریان نبردهای بعدی کمک کرد. فرمانده کل قوا، استالین، کمک بسیار زیادی در اجرای این عملیات استراتژیک شکوهمند از لحظه تصور و توسعه طرح تا اجرای عملی آن داشت. او همه روزه روند درگیری‌ها را در پویایی نبرد رهبری می‌کرد. نقش ویژه و بسیار مهم او در ایجاد و معرفی منابع استراتژیک نبرد، نه تنها موفقیت در حد کمال، بلکه، تکمیل پیروزمندانۀ کل عملیات را تعیین کرد.

استالین می‌فهمید، که لازم است راهی برای از نابودی سریع دشمن محاصره شده در استالینگراد پیدا شود تا اینکه هیتلر فرصت اعزام نیروهای تازه نفس به منطقۀ استالینگراد نداشته باشد. طرحی برای عملیات با اسم رمز «حلقه» تهیه شد. در ۱۹ دسامبر، پس از بحث نهایی، استالین این طرح را تصویب کرد و تصمیم گرفت وارونوف، ژنرال توپخانه را به عنوان نمایندۀ ستاد در این عملیات منصوب کند. انهدام نیروهای محاصره شدۀ دشمن، بعنوان وظیفۀ اصلی واحدهای توپخانه و هوایی تعیین شد و به همین دلیل تصمیم گرفته شد که یک توپخانه تعیین شود. یوسف استالین شخصاً مسائل نظری و عملی حملۀ توپخانه را توسعه داد. از آن لحظه به بعد استفاده از توپخانه به شکل اصلی در تمامی عملیات تهاجمی استراتژیک تبدیل شد. دستور استالین حاوی بند زیر بود: «رفیق وارونوف به عنوان نمایندۀ ستاد و معاون رفیق واسیلیوسکی (واسیلیوسکی کل عملیات را رهبری کرد) موظف است حداکثر تا ۲۱/۱۲/۱۹۴۲ طرحی را برای شکستن خطوط دفاعی نیروهای محاصره شدۀ دشمن در نزدیکی استالینگراد و نابودی آن‌ها ظرف ۵-۶ روز به ستاد ارائه نماید. استالین عجله داشت و می‌خواست هر چه زودتر این موضوع را پیروزمندانه به پایان برساند. او بار دیگر خواستار مشاوره در جلسۀ بعدی شد:

ــ رهبری شکست دشمن محاصره شده باید در دست یک نفر باشد. حالا اقدامات دو فرمانده در جبهه‌، مانع پیشرفت کارها می‌شود. نابود کردن نهایی دشمن را به عهدۀ کدام فرمانده بسپاریم؟

کسی راکاسوفسکی را پیشنهاد کرد. ژوکوف گفت:

ــ اگر فرماندهی نیروهای جبهۀ استالینگراد به عهدۀ راکاسوفسکی واگذار شود، البته، ژنرال یرمنکو آزرده خاطر خواهد شد.

ــ الان وقت رنجیدن نیست. با یرمنکو تماس بگیرید و تصمیم کمیتۀ دفاع ملی را به وی ابلاغ کنید.

ژنرال وارونوف، نمایندۀ ستاد، برای نهایی کردن طرح عملیات «حلقه»، به مقر جبهۀ استالینگراد نزد فرمانده جدید راکاسوفسکی رسید. چنین طرحی تهیه و به ستاد ارائه شد، اما بلافاصله مورد تأئید قرار نگرفت و وارونوف دستورالعمل زیر را دریافت کرد: «اشکال اصلی طرح حلقۀ ارائه شده توسط شما این است که ضربات اصلی و کمکی در جهات مختلف وارد می‌شود و در نقطه‌ایی متمرکز نمی‌شود. بنابراین، باعث ایجاد تردید در موفقیت عملیات می‌گردد. به نظر ستاد فرماندهی کل قوا وظیفۀ اصلی شما در مرحلۀ اول عملیات باید قطع ارتباط یگان‌های غربی نیروهای محاصره شدۀ دشمن، انهدام آن‌ها و هدایت ضربۀ دیگر به سمت ضربه اصلی و ادغام هر دو ضربه در منطقۀ ایستگاه کارپوفسکایا باشد. ستاد با توجه به موارد فوق، دستور بازنگری طرح را می‌دهد. مدت پیشنهادی شما برای شروع عملیات و تکمیل مرحلۀ اول عملیات ظرف ۵-۶ روز پس از شروع آن را ستاد تأئید می‌کند. با در نظر گرفتن اولین نتایج مرحله اول، طرح عملیات مرحلۀ دوم را تا ۹ ژانویه به ستاد کل ارائه دهید». امضاها: ی. استالین، گ. ژوکوف ۲۸/۱۲/۱۹۴۲.

در این سند سبک استالینی: دقت، ویژگی، تعیین وظایف و توصیه‌هایی برای اجرای آن‌ها به وضوح دیده می‌شود.

صبح روز ۱۰ ژانویه، ۷۰۰۰ گلولۀ توپ و خمپاره در مدت ۵۵ دقیقه به مواضع دشمن شلیک گردید. پس از ضربات توپخانه، نیروهای ما دست به حمله زدند. این حمله پنج روز ادامه یافت، اما دشمن سرسختانه مقاومت می‌کرد. نازی‌ها با وجود هر مشکلی، از جمله کمبود غذا و مهمات، به دفاع از خود ادامه دادند. در مدت پنج روز علاوه بر حملات نظامی، بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار اعلامیه بر روی محل استقرار دشمن ریخته شد و حدود ۳۰۰ بار از طریق بی سیم اعلام گردید که اگر نیروهای محاصره‌شده به مقاومت بی‌معنی ادامه ندهند، با آن‌ها رفتار انسانی خواهد شد. اما در طرف مقابل هم کارهای سیاسی زیادی در جریان بود. این هم دستور آلمانی:

«اخیراً روس‌ها بارها سعی کرده‌اند با ارتش ما و واحدهای زیرمجموعه آن وارد مذاکره شوند. هدف آن‌ها کاملاً واضح است: شکستن ارادۀ ما برای مقاومت با دادن وعده‌ها در جریان مذاکرات برای تسلیم. همۀ ما می‌دانیم که اگر ارتش از مقاومت دست بردارد چه چیزی ما را تهدید می‌کند. بیشتر ما با مرگ حتمی یا بر اثر گلوله دشمن یا بر اثر گرسنگی و رنج در اسارت شرم‌آور سیبری روبرو هستیم. اما یک چیز مسلم است: کسی که تسلیم شود، دیگر هرگز عزیزانش را نخواهد دید. ما تنها یک راه داریم و آن اینکه با وجود سرما و گرسنگی شدید، تا آخرین گلوله بجنگیم. بنابراین، هرگونه تلاش برای مذاکره باید رد شود، بی‌پاسخ رها شود و آتش‌بس موقت باید با آتش دفع شود. در هر صورت، ما همچنان به رهایی، که هم اکنون در راه است، امیدوار خواهیم بود. فرمانده کل، پائولوس».

در ۱۶ ژانویه، حلقۀ محاصره به شدت تنگ‌تر شد و یگان‌های آلمانی به چندین گروه کوچک تقسیم شدند. راکاسوفسکی برای روشن شدن تکلیف و توافق در مورد چگونگی اقدامات بعدی جلسه تشکیل داد. برخی از فرماندهان پیشنهاد کردند دو یا سه روز توقف کنند و نیرو جمع کنند، زیرا یگان‌های ما نیز متحمل خسارت و تلفات شده‌اند و تأمین مهمات و سایر نیازمندی‌های ضروری به بهترین شکل سازماندهی نشده است. راکاسوفسکی که معمولاً آرام بود، این بار، ظاهراً خشم استالین را از تأخیرها به خاطر آورد، به طور خلاصه دستور داد:

ــ بی‌هیچ توقف و مکث! به پیشروی ادامه دهید! نگذارید دشمن به خود آید! از شکاف‌های حاصل استفاده کنید، با کمک توپخانه، تانک، هواپیما، به هر طریقی دشمن را در هم بشکنید. همه، بروید، انجامش دهید!

در این روزها، پائولوس با مشاهدۀ بیهودگی مقاومت، بارها اجازه آزادی عمل درخواست کرد. منظور او از آزادی عمل، تسلیم نبود، بلکه تشکیل گروه‌های ضربت بود که سعی می‌کرد به کمک آن‌ها همراه با کسانی که هنوز می‌توانستند روی پای خود بایستند و اسلحه در دست بگیرند، از محاصره فرار کند. اما پاسخ یکسان بود: هیتلر شخصاً درخواست کرد تا آخرین نفس در قلعه (همانطور که او استالینگراد می‌نامید) بمانند! پائولوس منضبط از دستور تبعیت کرد. علاوه بر این، تا آخرین ساعت، به پیشوا وفادار ماند. ۲۰ ژانویه به مناسبت دهمین سالگرد به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان تعطیل رسمی بود. پائولوس به هیتلر تلگراف فرستاد:

«به مناسبت سالگرد به قدرت رسیدن شما، ارتش ششم به پیشوای خود تبریک می‌گوید. پرچمی با صلیب شکسته هنوز بر فراز استالینگراد در اهتزاز است. بگذار مبارزه ما سرمشقی برای نسل امروز و آینده باشد که در شرایط ناامیدی هم نباید تسلیم شد. آنگاه آلمان پیروز خواهد شد. های (درود)، پیشوای من! سرلشکر، پائولوس».

هیتلر بلافاصله پاسخ داد: «سرلشکر من، پائولوس! حتی اکنون کل مردم آلمان با احساسات عمیق به این شهر نگاه می‌کنند. مثل همیشه در تاریخ جهان، این فداکاری بیهوده نخواهد بود… فقط اکنون ملت آلمان به شدتِ این مبارزه و بزرگ‌ترین فداکاری‌ها در آن پی می‌برد. همیشه بفکر شما و سربازان شما، آدولف هیتلر شما».

یک روز پس از تلگراف تبریک پائولوس، در ۳۱ ژانویه ۱۹۴۳، هیتلر متوجه شد که چگونه اشتباه کرده و بلافاصله چنین مبارز فداکاری را تشویق نکرده است! او تلگراف دیگری به استالینگراد فرستاد: «پیشوا به فریدریش پائولوس بالاترین درجۀ نظامی- فیلد مارشال اعطا کرد»! این کار از یک طرف، برای تقویت روحیۀ فرمانده ارتش ششم انجام گرفت و از طرف دیگر، یک امیدواری پنهان آفرید: «فیلد مارشال‌ها تسلیم نمی‌شوند». اما نقشۀ پیشوا محقق نشد. روزی که این درجۀ عالی به او اعطا شد، فیلد مارشال نوساز تسلیم گردید. هنگامی که هیتلر این خبر را شنید، تقریباً دچار حمله قلبی شد. به شدت آشفته بود. دیوانه وار فریاد می‌زد:

ــ او چطور می‌توانست تسلیم بلشویک‌ها شود!.. چه نامردی!.. اگر اعصاب از کار بیافتد، چیزی جز این باقی نمی‌ماند که بگویم: «دیگر کاری از دستم برنمی‌آید» و به خودم شلیک کنم… انجامش خیلی راحت است… حالا او چنین نمونه نشان داد، نمی‌توانستی صبر کنی تا سربازان بجنگند…

و برای اینکه سربازان و مردم آلمان همچنان به جنگ ادامه دهند، واقعیت تسلیم شدن فیلد مارشال به همراه ۹۵۰۰۰ نفر از زیردستان او از آن‌ها پنهان شد. مرگ ارتش ششم در روزنامه‌ها و رادیو به شرح زیر توضیح داده شد: «نبرد در استالینگراد به پایان رسید. ارتش ششم به فرماندهی نمونه‌وار فیلد مارشال پائولوس، وفادار به سوگند خود تا آخرین نفس، در برابر نیروهای برتر دشمن و شرایط نامطلوب سقوط کرد. آخرین نبرد در زیر پرچم با نشان صلیب شکسته، برافراشته در بالاترین خرابۀ استالینگراد انجام شد. ژنرال‌ها، افسران، درجه‌داران و سربازان تا آخرین گلوله شانه به شانه جنگیدند».

در سراسر کشور عزای عمومی اعلام شد، پرچم‌های امپراتوری با نوارهای سیاه به حالت نیمه افراشته در آمد و در کلیساها مراسم ترحیم برای اموات برگزار شد.

پس از این نبرد، نیروهای شوروی فقط به سمت غرب حرکت کردند.


بیشتر از خبرگزاری کوکچه کشف کنید

Subscribe to get the latest posts sent to your email.

دکمه بازگشت به بالا