حمله به دختران دانش‌آموز در کابل؛ چه گروهی در عقب این حملات قرار دارد؟

بازهم کودکان و بازهم دانش آموزان در غرب کابل هدف قرارگرفته و با بی‌رحمی تمام قتل‌عام شدند. این نخستین حمله از این نوع نیست. شهر کابل در این دو سه سال اخیر بارها شاهد قتل‌عام جوانان و نوجوانان دانشجو و دانش‌آموز بوده است. مراکز آموزشی موعود، کوثر و دانشگاه کابل از برجسته‌ترین مواردی است که در آن جوانان این خاک قربانی شده‌اند. سخنگویان دولت هر بار اظهار تأسف می‌کنند و به شدیدترین لحن ممکن این جنایات را محکوم می‌کنند اما از شناسایی و مجازات عاملین این حمله و یا هم استعفای مسئولین به خاطر بی‌لیاقتی و ناتوانی از اجرای چنین جنایات خبری نیست. به همین خاطر انگار روی دادن این اتفاقات تلخ جزئی زندگی مردم در افغانستان شده و گریزی از آن نیست.

تعداد قربانیان و جزئیات حادثه

تعداد قربانیان و زخمی‌های حمله بر مکتب دخترانه سیدالشهدا دشت برچی تا هنوز به‌صورت مستند و واقعی‌اش معلوم نیست. به آمار و ارقامی که دولت انتشار می‌دهد نمی‌توان اطمینان کامل کرد. اما چیزی که واضح است تعداد زیادی دانش‌آموز دختر همراه با افراد محلی که در اواخر روز ماه مبارک رمضان برای خرید و مایحتاج خانه به دکان‌ها رفته بودند، در این انفجار‌ها قربانی شدند. با توجه به وضعیت اسفبار افغانستان ازهرجهت و خصوصاً وضعیت وخیم سیستم بهداشت و درمان افغانستان؛ احتمال بالا رفتن آمار قربانیان این حادثه بسیار بالا است.

از نوعیت انفجار و عاملین آن‌هم گزارش موثقی در دست نیست. در عکس‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی نشر شده یک موتر سوخته و احتمالاً بمب‌گذاری‌شده در جلوی در یک کلینیک در محل به چشم می‌خورد. عکس‌هایی هم از برخورد اشیای منفجره شبیه موشک یا هاوان هم در حداقل دو جای دیگر هم دیده می‌شود که زمین آثار انفجار در آن مشخص است. این مواردی است که می‌شود به‌صورت مستند در خبرگزاری‌های و صفحات اجتماعی از این حادثه به آن اشاره کرد. شاهدان از شنیده شدن سه انفجار سخن می‌گویند. سخن از تیراندازی هم شنیده می‌شود ولی چندان قطعی نیست. زوایای این کشتار بی‌رحمانه تاکنون به‌صورت روشنی مشخص نشده است.

طبق گفته‌های مردم محل، سربازان و نیروهای امنیتی بعد از حداقل دو ساعت تأخیر به محل حادثه رسیده‌اند. این موضوع باعث خشم مردم منطقه شده است.

اگر این‌طور باشد، معلوم است که شبکه‌ای از مجرمان با حمایت گروه‌های جنایتکار سازمان‌یافته روزهای زیادی را برای حمله به این محل صرف کرده و از لجستیک خوبی هم برخوردار بوده‌اند. تنظیم موشک یا هاوان برای محل مشخص و ساعت مشخص برای بالا بردن تعداد قربانیان به برنامه‌ریزی و تخصص نیاز دارد. اینکه نیروهای امنیتی افغانستان چطور نتوانسته‌اند مانع سازمان‌دهی و اجرای این حمله شوند، سؤالی است که بارها در چنین حملاتی پرسیده شده است و تا هنوز هیچ جوابی به آن داده نشده است.

چرا هزاره‌ها هدف قرار می‌گیرند؟

در اینکه به‌طورکلی در بیست سال گذشته در مقایسه دیگر اقوام و به‌خصوص پشتون‌ها، هزاره‌ها قربانیان کمتری متحمل شده‌اند، شکی نیست. چون در مناطق هزاره نشین به خاطر حضور نداشتن نیروهای مسلح مخالف دولت، اصلاً جنگ‌وگریزی مگر به‌صورت محدود، اتفاق نیفتاده است. اگر به جغرافیای جنگ و به‌خصوص قربانیان آن در افغانستان نگاه کنیم، بدون شک بیشترین آسیب و قربانیان را مردم پشتون در این بیست سال متحمل شده‌اند. اما موضوعی که کشتار دیروز کابل مردم هزاره را استثنا می‌کند، «هدفمند بودن این حملات» علیه این گروه قومی در افغانستان است. هیچ پشتون، ازبک یا تاجیکی در این مدت به خاطر تعلق به قوم و مذهب خود هدف قرار نگرفته است. آن‌ها به خاطر قرار گرفتن در جغرافیای و عموماً به خاطر تعلق داشتن به یکی از طرفین درگیری متحمل تلفات شده‌اند. به‌بیان‌دیگر، اگر پشتونی کشته‌شده است، به خاطر این بوده است که تفنگ به دست گرفته و یا در صف حکومت یا در صف مخالفان، به‌عنوان سرباز و در میدان جنگ کشته‌شده است. هزاره‌ها هم در این بخش تلفات بسیاری را تحمل کرده و سربازان زیادی در جنگ‌های بیست سال اخیر در کنار برادران هم‌سنگر خود چه از اقوام پشتون، تاجیک و دیگر اقوام جان خود را فدای این کشور کرده‌اند. اما بیشترین تلفاتی که هزاره‌ها متحمل شده‌اند، نه در میدان جنگ، بلکه در مسجد، مکتب، عروسی و کورسهای آموزشی به‌صورت هدفمند و صرف به خاطر تعلق داشتن به گروه قومی و مذهبی خاص، از سوی جنایتکاران قربانی شده‌اند. آدمکشان با انتخاب قربانیان خود صرف به خاطر تعلق قومی آن‌ها، هیچ پروایی از شلیک به کودک شیرخوار هزاره در شفاخانه تا از بین بردن یک پیرزن هشتاد ساله متعلق به این قوم در مسجد را ندارند. اما اقوام دیگر از این وضعیت در امان بوده‌اند.

حمله‌ بر هزاره‌ها کم‌هزینه‌ترین گزینه برای کشتار در داخل افغانستان به شمار می‌رود. تاریخ این گروه قومی با کشتار و نسل‌کشی بدون اینکه هزینه‌ای بر حاکم در سطح داخلی و خارجی تحمیل کند، گره‌خورده است. هزاره‌ها اقلیتی‌اند که ازنظر جغرافیایی کاملاً در مناطق مرکزی افغانستان زندگی کرده و بر هیچ شریان سرنوشت سازی در کشور مسلط نیستند تا با بازی با آن کارت دولت را تحت‌فشار قرار دهند. نه شاهراهی از دل این جغرافیا می‌گذرد و نه این مردم با کشور دیگری مرز مشترک دارند. ازاین‌رو این مردم کاملاً محاصره‌شده و بی‌دفاع‌اند. اما کشتار فجیع نوزادان و زنان در زایشگاه دشت برچی و کشتار دانش آموزان دختر می‌تواند در خارج از کشور و در سطح بین‌الملل با تبلیغات و پراپاگندای سیاسی زیادی همراه شده و برای همسو کردن کشورهای خارجی برای گروه خاصی کاربرد دارد. چیزی که ما عملا این روزها شاهد آن هستیم. حمله بر هزاره‌ها برای بدنام کردن رقیب و جلب نظر کشورهای خارجی به گزینه مناسب و بی هزینه‌ای تبدیل‌شده است.

چه گروهی عامل این کشتار بوده و چه به دست خواهد آورد؟

کشتار غیرنظامیان و هدف قرار دادن کودکان دانش‌آموز ازنظر نظامی قطعاً هیچ ارزشی ندارد. نه جبهه‌ای تصرف می‌شود، نه سربازان دشمن از بین می‌روند و نه حتی آسیب جزئی به نظامیان و عقبه آن‌ها وارد می‌شود. ازاین‌رو نمی‌توان این عمل با استدلال‌هایی از جنس معیارهای نظامی موردسنجش قرارداد.

اما با نگاه از زاویه استفاده‌های سیاسی؛ این کشتارها می‌تواند توجیه‌های زیادی داشته باشد. کشتار غیرنظامیان و آن‌هم دختران دانش‌آموز می‌تواند احساسات زیادی را در میان مردم برانگیزد. قتل‌عام بی‌رحمانه دانش‌آموزان و کودکان در خبرگزاری‌های بین‌المللی بازتاب یافته و تیتر اخبار جهان هم خواهد شد. چنانکه هم‌اکنون نیز چنین شده است و سفارت‌خانه‌های کشورهای خارجی در کابل و سازمان‌های بین‌المللی به این حمله واکنش نشان داده‌اند.

ازاین‌رو باید از خود پرسید که این حملات با چه نیتی و از سوی چه‌ گروه‌هایی با این بی‌رحمی طراحی و اجرا می‌شود؟ چه نفعی ممکن است در این جنایت‌ها برای گروه‌های خاص سیاسی نهفته باشد؟

باوجودی که تا هنوز هیچ واکنشی از سوی گروه‌های مخالف دولت ازجمله گروه داعش، در این مورد اعلام‌نشده است،‌ در نخستین واکنش‌ها، اشرف غنی و معاونان و مشاورانش به‌طور صریح طالبان را مسئول این حملات اعلان کردند. طالبان هم با رد این حمله آن را به گردن داعش انداخته و ادعا کرده است که این گروه پرورش یافته دم‌ودستگاه امنیت ملی افغانستان برای مقابله با طالبان است.

در وضعیتی که افغانستان در وضعیت برزخی جنگ و صلح قرارگرفته است، هردو گروه متخاصم تمام تلاش خود را خواهد کرد تا با بدنام کردن رقیب و جلب‌توجه جهانیان، با متهم کردن همدیگر، خود را مردمی‌تر نشان داده و دشمن خود را بی‌رحم و آدمکش جلوه دهد.

نخستین گروه مظنون؛ گروهک بدنام داعش است. دولت چندین بار ادعا کرده است که گروه داعش را در افغانستان ریشه‌کن کرده‌ و این گروه دیگر توانایی انجام حملات در افغانستان را ندارد. ازین رو قاعدتاً این گروه نباید توانایی انجام چنین حملات سازمان‌یافته‌ای در پایتخت افغانستان داشته باشد. اما نباید فراموش کرد که تفکرات داعشی در افغانستان خصوصاً در این چند سال اخیر ریشه بسیار محکمی در میان مردم ما دوانیده است. داعش ممکن است ازنظر نظامی شکست‌خورده باشد، اما ایدئولوژی این گروه همچنان در افغانستان در حال رشد خزنده است. به همین دلیل به‌هیچ‌عنوان نباید به این گروه و توانایی‌اش برای انسجام مجدد و انجام چنین حملاتی بی‌توجهی کرد. داعش با انجام چنین حملاتی درصدد ایجاد تفرقه مذهبی بین مردم افغانستان است. این گروه از انجام چنین حملاتی بر مردم بی‌گناه هیچ باکی ندارد.

دولت طالبان را در پشت این جریان می‌داند و این گروه را متهم اصلی طراحی و عملی سازی این‌طور عملیات می‌داند. اما خود این گروه مصرانه این حملات را رد کرده و در مواردی این نوع حملات را محکوم هم کرده است. برفرض مسئول دانستن طالبان در این حمله، این گروه چه چیزی در این میان به دست خواهند آورد؟ به‌طور بالقوه طالبان می‌تواند با طراحی چنین حملاتی توانایی دولت در اداره پایتخت را زیر سؤال برده و با ایجاد مناقشات جدی در داخل حکومت؛ پایه‌های آن را از درون متزلزل کند. تا هنوز هیچ گروهی به‌اندازه هزاره‌ها از حکومت مرکزی حمایت نکرده است. طالبان ممکن است درصدد این باشند تا اعتماد این مردم به نیروهای امنیتی را به این حملات کاملاً از بین برده و مردم را قانع کند که این حکومت توانایی حفظ امنیت آن‌ها را ندارد.

از سوی دیگر، احتمال دارد که حلقاتی در داخل دولت با طراحی این عملیات و انداختن تقصیر آن به گردن گروه‌های مسلح مخالف دولت، به مردم نشان بدهد که گروه‌های مسلح به آن‌ها رحمی نداشته و فقط دولت حامی آن‌ها است از سوی دیگر، در عرصه بین‌المللی با متهم کردن گروه طالبان، تاریخچه این گروه را ازنظر احترام به حقوق بشر و جنایات علیه بشریت طوری سیاه کند که مشروعیت این گروه در میان اذهان عمومی جهان کاملاً خدشه‌دار شود. دولت از سویی می‌تواند مظلوم‌نمایی کرده و باعث جلب حمایت خارجی‌ها هم در این برهه حساس گرد. درهرصورت، دولت مرکزی افغانستان در این قضیه صد درصد مسئول است. اگر دولت توان حفاظت از مردم را ندارد، چه نیازی به بودن آن است. اگر این توانایی را دارد، چرا در امر مبارزه با گروه‌های خشونت‌طلب کوتاهی کرده و از این حملات جلوگیری نمی‌کند؟ باوجودی که سالانه نیمی از تمامی بودجه افغانستان صرف امور نظامی و امنیتی می‌شود، ناتوانی دولت درگرفتن امنیت پایتخت واقعاً برای هر شهروندی غیرقابل‌قبول است.

حالا دیده شود که گروه پنهان‌شده در پشت نام داعش چه نفعی از این جریان برده و این حملات چه تغییرات را به وجود خواهد آورد.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا