تهیه شده توسط: فولاد تلاش
طالبان با رویکار آمدن دوباره عفو عمومی اعلام کرد و به همهی مردم افغانستان اطمینان داد که به هیچ کسی آسیب نمیرساند و همه به لحاظ امنیتی مصون خواهند بود، اما دیری نگذشت که این موضوع فریب ثابت شد و با گذشت هر روز، نیروهای طالبان به انتقامجویی روی آوردند.
در این میان کارکنان امنیتی دولت قبل، دادستان ها، همکاران داخلی سازمان های خارجی و فعالان حقوق بشر آسیب پذیرترین افراد بودند و ادامه روند انتقام گیری خطرناک این افراد را وادار کرد تا برای رسیدن به گاوصندوق به قاچاق و راه های مرگبار دست یابند. محل؛ انتخابی که شانس و خوشبختی کمتری به همراه دارد.
در اینجا داستان یک پناهنده است که همکار خارجی ها در افغانستان بوده است. او برای اینکه جان خود و اعضای خانواده اش را از ترس انتقام طالبان نجات دهد، مجبور می شود مسیر خطرناک و قاچاق را برای رسیدن به ترکیه طی کند.
احمد ناصری(مستعار) که تصور سقوط نظام جمهوری را هم نمیکرد، مجبور شده که تمامی مسیرهای منتهی به ترکیه را با پرداخت پول هنگفت به قاچاقچیان انسان، بپیماید.
ناصری با جمعی از دوستانش تصمیم میگیرند که ایران بروند و بعد از آن به سمت ترکیه حرکت کنند. ایران که نزدیک به افغانستان است، از مسیرهای غیرقانونی رسیدن به تهران کار آسانی نبوده است، حتا گرسنگی و تشنگی را هم تا ایران تجربه کردهاند که تاهنوز تلخیهایش فراموش نشده است.
این پناهجوی افغان و همراهان او وقتی تهران پایتخت ایران میرسند، دوستانشان که قبلا ساکن ایران بودند، بعد از گذشت دو روز قاچاقبر انسان پیدا میکند و از یک پارک تهران سوار بر موتر میشوند. موتریکه گنجایش چهار نفر را دارد، اما حالا دوازده نفر را حمل میکند تا به مرز ترکیه برسد.
ناصری میگوید که بعد از سختیهای زیاد به منطقهی مرزی ایران و ترکیه که ماکو است، میرسد. در ماکو، ناصری و همراهانش در خوابگاهی رهنمایی میشوند و شب را همانجا میمانند، قرار است که فردای همان روز به سمت ترکیه حرکت کنند. قاچاقبر میگوید که تا ترکیه ۵۰ دقیقه راه پیموده میشود، اما ناصری دوازده ساعت تمام، کوههای صعبالعبور را طی میکند، ولی به مقصد نمیرسند.
او در ادامه صحبت هایش بیان میگوید، که در کوههای صعبالعبور ایران و ترکیه، جسدهای زیادی از مهاجران را دیده است که از گرسنگی و سردی هوا، تلف شده بودند.
وی و همراهانش در این کوههای صعبالعبور، سرانجام از سوی نیروهای مرزبانی ایران بازداشت میشوند و به شدت مورد لتوکوب قرار میگیرند، تا جاییکه دست و پای بعضی از همراهان ناصر میشکند و پس از آن میان برف قرار میدهند.
ناصری در ادامه اظهاراتش از بدرفتاری نیروهای مرزبانی ایران تعریف میکند که تلیفونهایشان را گرفته و به تصاویر فامیلی آنها بیاحترامی میکردند.
به گفتهی این پناهجوی درد دیده، نیروهای مرزبانی ناصری و همراهان او را ساعت ۲:۰۰ شب رها کرده و تهدید میکنند که در دشتها رها میکنند تا در دام حیوانات وحشی بیافتند و این درس عبرتی برای سایر افغانها شوند و همینجا بود که ناصری و افراد دیگری که با او حضور داشتند، کلمهی خود را خواندند، انگار دیگر از زنده بودن خبری نخواهد بود.
وی با بیان اینکه پس از هشت ساعت سردرگمی و با اینکه هیچگونه انرژی حرکتی وجود نداشت، اما تصمیم میگیرند که برای نجات و رسیدن به هدف، راه دیگری را در پیش گیرند. با تلاش بسیار و برقراری ارتباط با قاچاقبر مصمم میشوند که از راه تجارتی ایران و توسط کامیونهای باربری از مسیر گمرک وارد ترکیه شوند، اما این مسیر هم برای ناصری آسان نبوده و توسط سپاه پاسداران ایران پراکنده میشوند و در نتیجه، اسیر دزدان و گروگانگیران میشوند. این دوزدان ناصری وچند همراهش را به مغاره وحشتناک کوه انتقال میدهند که در آنجا نشانه های ازخون و شکنجه انسانها دیده میشود.
گروگانگیران ناصری و همراهانش را مورد لت و کوب و شکنجه قرار میدهند تا مجبور شده با خانواده هایشان تماس بگیرند و دربدل پول گزاف یعنی پنج هزار دالر امریکایی رهای شان کند در غیر آن با سرنوشت مرگ قرار میگیرند.
ناصری سعی میکند که به خاطر نجات جان خود، نخست با خانواده اش تماس نگیرد چون مادر بیمارش در بستر و پدر موسفیدش توان پرداخت پول را ندارند و با شنیدن گروگانگیری پسرشان، مبادا مادرش جان خود را از دست دهد، نا گزیر میشود از دوستانش که در ترکیه هستند، درخواست کمک پنج هزار دالرکند تا رها شوند؛ در نتیجه، او با همکاری دوستانش این مقدار پول را آماده نموده به حساب بانکی دزدان واریز میکنند و از این طریق خود را آزاد میکند.
با وجود تجربه چالشهای مرگبار اما ناصری حاضر نمیشود که به افغانستان برگردد، زیرا برگشت به معنای رفتن به کام مرگ میپندارد و مجبور میشود که همچنان برای رسیدن به ترکیه، تا سر حد مرگ دست و پا بزند.
او با اینکه موفق میشود با همکاری قاچاقبر انسان وارد ترکیه میشود، اما یک چشماش آسیب میبیند. ناصری وقتی میخواهد به داکتر مراجعه میکند، اما دوستانش میگفتند که داکتر نمیبیند، چون کسانیکه از غیرقانونی وارد ترکیه میشوند بیمارستانها بدون اسناد نمیپذیرند.
با گذشت دو سال هنوزهم چشمش صحتیاب نشده و رنج میبرد و در حال حاضر با اینکه در ترکیه بهسر میبرد، اما هنوزهم با چالشهای زیادی از جمله اخراج مواجه است.
ناصری بیش دوسال است که بشکل غیرقانونی با دشواری های زیاد و هراس از باز گرداندنش به افغانستان توسط پولیس ترکیه در یکی از مناطق استانبول مانند یک زندانی زندگی میکند و در آرزوی رفتن به کشوری است که احساس آزادی کند.
به گفتهی ناصری، دولت ترکیه هرباری قوانین جدید مهاجرتی وضع میکند و پولیس این کشور همواره با لباسهای شخصی در صدد بازداشت پناهجویان غیرقانونی افغان هستند.
*این گزارش خبری با حمایت روزنامه نگاران برای حقوق بشر «JHR» تهیه شده است.
بیشتر از خبرگزاری کوکچه کشف کنید
Subscribe to get the latest posts sent to your email.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.