زندگینگاه‌ها

من فرار از افسردگی را تمرین می‌کردم، ناگهان استعدادم را کشف کردم

حکیم بیگ‌زاد: مرسل یوسف داستان مبارزه خود با افسرده‌گی را در دو سال اخیر حکایت می‌کند. دو سالی که زنان را با مشکلات بسیاری مواجه کرد. اما مبارزه مرسل با این یوغ کمرشکن به یک فرصت منتهی شد. فرصتی که زمینه‌ی استقلال مالی او را فراهم ساخت.

مرسل، دختری که استعداد و آرزوهای بلند و معقولش را از نحوه حرف زدنش می‌توان درک کرد. او تحصیل خود را در آستانه‌ای قدرت‌گیری دوباره‌ای امارت اسلامی به اتمام رسانده بود و می‌خواست وارد دنیای کار شود و حامی خانواده‌ی خود باشد؛ اما تحول اخیر رویاهای مرسل را به آشفتگی غیرقابل تصور مبدل ساخت.

وضع مالی خانواده مرسل مثل هزاران خانواده‌ی افغانستانی دیگر بی‌ثبات است و با دغدغه اقتصادی روزها را به شب و شب‌ها را به یک طلوع ناخوشایند دیگر وصل می‌کند. وضعیتی که برای دو سوم از جمعیت افغانستان آشناست. به ویژه زنان و دختران زیادی نه تنها قربانی بی‌ثباتی موجود شده‌اند بلکه، با نیرویی در دستگاه قدرت مواجه که حقوق انسانی و شهروندی آنان را انکار می‌کند.

چون مرسل مانند هزاران دختر تازه پر و بال کشیده‌ای وطن به آینده و پشت‌کار خود دلشاد بود، حاکمیت غیرمترقبه ط‌البان، او و آرمان‌هایش را زمین‌گیر کرده و مرسل را به چهاردیواری خانه و افسردگی پرت کرد. جایی که خودش می‌گوید: «آسیب دیدم. مریض بودم اما بدنم درد را احساس نمی‌کرد. داکتران می‌گفتن تو درد جسمی نداری و باید نزد داکتر روانشناس بروی.»

نتیجه هنر دست‌دوزی مرسل

«روانشناس»، «مشکل روانی» و «افسردگی». مرسل این کلمات این واژه‌ها را قبول نداشت و از شنیدن آن به وحشت می‌افتاد. چون طوری تلقین شده بود که روانی یعنی؛ دیوانه و دقیق همین‌طور شد: او را افسردگی بلعیده بود. در اتاق خودش تنها بود، با فامیل سهم نمی‌گرفت، گاهی از روی جبر با آنان می‌نشست. حتی موی‌ریزی و مشکلات جلدی را تجربه کرد.

مرسل در این پیکار تنها نیست؛ پس از حاکمیت دوباره امارت اسلامی، دختران افغانستان تمام تلاش‌ و آرزوهای خود را از دست رفته و دوباره خود را در گوشه‌ای خانه یافتند. آینده نامشخص، از دست رفتن استقلال مالی، طرد شدن از جامعه و شرایط دشوار اقتصادی عوامل هستند که مرسل و بسیاری از دختران را در «ناکجاآباد» قرار داده است.

مرسل تحمل این این وضع «خمودگی» را ندارد و شروع می‌کند به تمرین برای فرار از افسردگی: «من با دارو محتاطم، هیچ‌گاهی از قرص‌های آرام‌بخش استفاده نکردم. تصمیم گرفتم تا اوقات خود را با کارهای تقسیم کنم که این بیماری سراغم را نگیرد. قدم میزدم، دوستان را ملاقات میکردم و کم کم دست‌دوزی نیز میکردم.»

هنر دست‌دوزی مرسل

مرسل استعداد خود را در طراحی و دست‌دوزی کشف می‌کند و بطور ناگهانی تبدیل می‌شود به دختری که حالا از خود استقلال مالی دارد و می‌تواند خانواده‌اش را کمک کند. او افسردگی را مغلوب می‌کند و طراحی و دست‌دوزی‌اش از سوی دوستانش استقبال می‌شود و در شبکه‌های اجتماعی طرفدار پیدا می‌کند. مرسل گلوبند، دست‌بند، آینه‌ و پایزیب می‌دوزد و این استعداد را در وجودش پرورش می‌دهد تا جایی که او در مدت سه روز بیش از ۱۰ سفارش دریافت می‌کند.

در میان ممنوعیت و محدودیت‌ها، مرسل به خود انگیزه خلق می‌کند و برای پیدا کردن بازار برای کارش، به دوکان‌های «لیسه‌ی مریم» سر می‌زند و دست‌دوخت‌های خود را به فروش می‌گذارد. او از خانمی در آمریکا تعریف می‌کند که تمام محصولات مرسل را می‌خرد. این کار باعث می‌شود مرسل بیشتر روی کارش تمرکز کند.

اما مرسل این شغل را هدف و آرزوی خود نمی‌داند، او دوست دارد تحصیلات عالی خود را در خارج ادامه دهد و تبدیل به فرد الهام‌بخش برای خود و دیگران باشد.

به باور مرسل این شرایط برای تمام دختر خانم‌ها دشوار است. او به دختران توصیه می‌کند تا برای خود انگیزه خلق کنند و در چنگ افسردگی گیر نکنند.

خامه پرس

دکمه بازگشت به بالا