نگاه‌ها

طالبان و آینده افغانستان

گذشته از تمام تحلیل های سیاسی و نقش انکار ناپذیر قدرت ها در شکل گیری و افول گروه های تندرو و تروریست چون طالبان.

توجه به این مساله نیز ضروری است که از لحاظ ساختار هویتی، اولین لایه هویتی طالبان را هویت اسلامی- سلفی آنها تشکیل می دهد.
لایه ی هویتی که در طول سالیان دراز جنگ، انزوا و سرکوب، نه تنها کم رنگ نشده است، بلکه جسورتر و قدرتمندتر از گذشته، امروز داعیه ی باز تعریف هویت جامعه افغانستان را دارند.
از همین رو عملا، عوامل خارج از این چارچوب هویتی، کمتر می توانند به درون تفکر طالبان نفوذ کرده و تغیری در آنها ایجاد کنند، و حتی شاهدیم آمریکا بعد از ۲۰ سال حضور نظامی و سیاسی و فرهنگی، ناامید از این منطقه می گریزد.
در این میان پاسخ به این پرسش که چرا هویت اسلامی – سلفی، برای طالبان چنین جایگاهی یافته است، می تواند راه گشا باشد. هویتی اسلامی – سلفی که در خاستگاه خود یعنی عربستان، رفته رفته رنگ باخته و شتابان به سمت تغیر و تحول در حرکت است، اما در افغانستان توسط طالبان صورت بدوی و خشن آن همچنان حفظ و ترویج می شود.
اگر به تاریخ شکل گیری دولت ها و گروه های تند رو در جوامع اسلامی، نظری افکنیم، مشاهده می کنیم این گروه ها و دولت ها همواره در برابر هیمنه ی مدرنیته و استعمار گران غربی، احساس ترس و ضعف کرده اند، در نتیجه برای دوری از آسیب، هر چه بیشتر به درون پوسته ی هویتی خود که دین نقش پررنگی در آن داشته است، فرو رفته و گاه در آن غرق شده اند.
اما به محض رسیدن به ساحل امن قدرت و استفاده از مواهب تمدن غرب، رنگ عوض کرده و گوی سبقت را در غربی شدن از یکدیگر ربوده اند.
طالبان نیز با وجود دهه ها تلاش برای تحقق مدینه فاضله شان، دهه ها خون ریزی و خون خواهی و خون دادن برای تحقق امارت اسلامیشان، هرگز نتوانسته اند به قدرت سیاسی و اجتماعی مورد انتظار و حس رضایتمندی از آن دست یابند و در عین حال مورد تایید جوامع دیگر باشند.
فردی را تصور کنید که چون در کودکی از مهر و تایید مادر به اندازه کافی بهره نبرده است، در بزرگسالی از لحاظ روحی پرخاشگری و خودخواهی پیشه می کند. تنها راه درمان این فرد نیز، ارضای حس نیازش به محبت و تایید مادری و پر کردن خلاء های روحی اش است.
طالبان هم از این قاعده مستثنی نیستند، آنها در کودکی پر آسیب خود مانده اند و تا به قدرت نرسند و این خلاء را در حافظه تاریخی خود پر نکنند، هرگز آرام نمی گیرند.
یکی از عواملی که قدرت ها در ابتدای شکل گیری خشن و مستبد هستند و در ادامه تغیر رویه می دهند هم همین مساله هست.
اما آیا باید منتظر شویم تا این پشمینه پوشان تند خویی که از عشق بویی نبرده اند، با دوری از جبهه های جنگ و خو گرفتن به رفاه و آسایش زندگی شهری، کت و شلوار پوش شوند و با تعقل و پیشرفت آشتی کنند؟
شاید این تعدیل و تغیر طالبان چند سال، چند دهه و یا چند قرن به طول انجامد، و در این میان تنها این ملت افغانستان است که در این دوران گذار متحمل سختی و رنج بی پایان خواهند بود.
در این میان چیزی که بیشتر از همه هراس انگیز است، توجه به این اندیشه است که امید بستن به هر گونه حکومت مستبد و توتالیتارسیم حتی از نوع اسلامی آن، امیدی واهی است.
حکومت های مستبد، جامعه ای مستبد میسازند و آنقدر در این استبداد پیش می روند که شرور اخلاقی چون ظلم و ترس، دروغ و … به ارزش هایی انکار ناپذیر در آن جوامع تبدیل می شود، و به قول هانا آرنت در چنین جوامع ای شاهد ابتذال شر خواهیم بود.
پس تحت هر شرایطی اندیشمندان افغانستان نباید اجازه دهند ارزش هایی چون انسانیت، آزادی، برابری و … در جامعه افغانستان رنگ ببازد.
نباید اجازه دهند ترس از طالبان روحیه اندیشه ورزی و مطالبه گری را از مردم بگیرد.
نباید اجازه دهند دروغگویی هنجاری پذیرفته شده برای صاحبان قدرت و رسانه های آنها شود.
نباید اجازه دهند تحریف گران به تحریف تاریخ افغانستان بپردازند و بر جنایات این گروه جنایت کار پرده بکشند.
نباید اجازه دهند صدای زنان و کودکان افغانستان خاموش گردد.

نویسنده: سمیه توسلی

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا