نگاه‌ها

آینده ی افغانستان چگونه شکل خواهد گرفت

اوضاع افغانستان در حال عبور به طرف یک تحول بزرگ و بی پیشنه است. این تحول احتمالاً در محور های خطرناک زیر انکشاف خواهد یافت.

اولاً، ایالات متحده به امید این که با نفوذ و هژمونی چین در جنوب آسیا مقابله کند، بعید نیست که از طریق انگلیس پاکستانی ها را استمزاج و سرنوشت سیاسی و امنیتی افغانستان را بار دیگر به آن ها واگذار نماید. مشخص است که چینایی با سرمایه گذاری های سنگین پاکستان را به زیر بال خود کشیده اند و اگر وضیعت به همین منوال ادامه پیدا کند، اسلام آباد آهسته و پیوسته به صورت کامل در جنب چین پهلو خواهد زد. دوام این حالت به نفع استراژی غرب و مقابله با نفوذ چین در منطقه نیست. ایالات متحده با توسل به حضور و تاثیر تاریخی انگلیس در پاکستان، تلاش خواهد کرد که از انحلال کامل اراده ی اسلام آباد در ظرف هژمونی چین، جلو گیری نماید. برای تحقق این هدف، کوتاه ترین راه افغانستان و معامله بر سر سرنوشت این کشور است. با توجه به این که بزرگ ترین اولویت غرب و حتی هند در این مرحله، مهار خطرچین و محاصره ی این کشور در منطقه و جهان است، بعید نیست که افغانستان بار دیگر قربانی یک معامله بزرگ گردد و سرنوشت آن بخاطر ایجاد انحراف در نگاه پاکستان در رابطه به چین، در سبد اراده ی این کشور نهاده شود.

ثانیاً، اوضاع امنیتی در افغانستان بد تر خواهد شد و تعداد شهرهای خرد و بزرگ به دست نیروهای طالبان سقوط خواهند کرد. در چنین وضیعیتی احتمالاً سفارت امریکا در کابل بسته خواهد شد و کمک های خارجی به نیروهای دولتی کاهش خواهند یافت. با توجه به تضاد منافع قدرت های بزرگ و همسایه های افغانستان، سرنوشت این کشور بار دیگر وارد مرحله ی خواهد گشت که برنده ها در آن بازنده و بازنده ها و حتی نیروهای تازه نفس بر سر تخته ی شطرنج بازی های امنیتی و سیاسی برای خود جا باز خواهند کرد. اما، نقش دولت به حاشیه خواهد رفت و ساختار های امنیتی در معرض تکانه های جبران ناپذیر قرار خواهند گرفت. علت این تحول را می توان در سه عامل خلاصه کرد. 1) سست شدن حمایت نظامی امریکا از دولت، 2) توظیف عناصر بسیار جوان، بی دانش، بی تعهد و بی تجربه در ارگان امنیتی، 3) اعمال سیاست حذف و ایجاد بی اعتمادی در صف جبهه ی مخالف طالبان توسط غنی.

ثالثاً، روس ها، چینایی ها و ایرانی ها به بهانه خنثی سازی مخاطر امنیتی در مرزهای های خود، یقیناً وارد صحنه خواهند شد و از گروه های معینی حمایت های معین خواهند نمود. افغانستان با آسیایی میانه و به خصوص تاجیکستان مرزهای مشترک طولانی دارد. بزرگ ترین پایگاه نظامی روسیه در خارج مرزهای این کشور، در تاجیکستان مستقر است. روسیه به خوبی می داند که بی ثباتی در افغانستان تهدید بالقوه برای ثبات در آسیایی میانه و به تبع آن مناطق مسلمان نشین این کشور است. چینایی ها به همین شکل نه فقط نگران اوضاع امنیتی ترکستان شرقی بلکه مسیرهای”راه ابریشم و یک کمربند یک راه” اند. اگر وضعیت امنیتی در افغانستان از کنترل خارج شود و عناصر خارجی به موضع قدم های بیش تری در شمال و شمال شرق این کشور دست پیدا کنند، روسیه و چین با صراحت بیش تر مداخله خواهند کرد و افغانستان بار دیگر به صحنه ی رقابت های کلان میان قدرت های بزرگ و کشورهای همسایه مبدل خواهد شد. ولایت بدخشان در این میان در معرض تهدید های کلان قرار دارد. جنب و جوش عناصر بیگانه در این ولایت راه را برای مداخله ی بیرونی هموار می سازد. اگر طالبان و ارباب نفوذ در بدخشان متوجه این خطر نگردند، گراف تهدید ها بالا خواهد رفت و جغرافیایی این ولایت احتمالاً به میدان بده بستان های خطرناک میان کشور های همسایه و قدرت های بزرگ مبدل خواهد شد.

رابعاً، در شرایطی که غنی به رغم جیغ های دورغین، راه سقوط دولت به دست طالبان را عامدانه و با مهارت هموار می کند، نیروهای مخالف طالب در فرجام در کنارهم می نشینند. آن ها جز این گزینه، راهی دیگری ندارند و لاجرم بخاطر دفع تهدیدهای مشترک هرچند به صورت مؤقتی با هم به تفاهم خواهند رسید و یک جبهه ی نظامی مشترک از طیف ها، احزاب و اقوام مختلف در نهایت در مقابل طالبان شکل خواهد گرفت. حزب اسلامی به رهبری مهندس حکمتیار با این که می داند با به قدرت رسیدن طالبان به هیچ وجه نقشی برای آن باقی نخواهد ماند، در این ساختار به دلایل قومی، ذهنی و تاریخی سهم نخواهد گرفت. عبور از مرز داستان های پیچیده ی پنج دهه ی اخیر برای احزاب جهادی به صورت عام و رهبری حزب اسلامی به شکل خاص، کار دشوار است و بنا به همین دلیل، نقش و تاثیر حزب اسلامی در شکل گیری تحولات آینده ی افغانستان بیش از پیش به حاشیه خواهد رفت و کم رنگ خواهد شد.

خامساً، طالبان در یک مرحله به دستآورد های بزرگ دست خواهند یافت اما، نمی توانند و اجازه پیدا نمی کنند که قدرت را به صورت کامل در انحصار خود قرار بدهند. شرایط این مرحله با دهه ی نود قابل مقایسه نیست. اگر رهبران طالبان نتوانند حساسیت های داخلی و بین المللی و حجم و مخاطر مداخله بیرونی در افغانستان را درک کنند، جنگ های نیابتی بیش از پیش تشدید می شوند و افغانستان به صوب سرنوشت نا معلومی سوق داده می شود که پایان آن احتمالا تکه تکه شدن جغرافیایی این کشور و ظهور جزایر قدرت و ملوک طوایفی های متعدد در نقاط مختلف و مناطق معین تحت نظر کشور های معین خواهد بود.
سادساً، جنبش طالبان احتمالاً در پایان خط تجزیه خواهد شد. طالبان غیر پشتون با توجه به این که نقشی در تصمیم گیری های سیاسی، امنیتی و اجرایی ندارند، اگر دولت مرکزی ضعیف شود و اگر گراف تهدید ها علیه آن ها پایین بیفتد، احتمالاً اعلان وجود خواهند کرد و یا خواستار نقش بیش تر و مساوی در حلقه ی رهبری این گروه و اتخاذ تصمیم های کلان خواهند شد. طالبان شاید متوجه این خطر نباشند اما، حساسیت های قومی حاکم بر روان جامعه، خواهی نخواهی به دورن آن ها سرایت خواهند کرد و وحدت این گروه را در شرایطی که طالبان غیر پشتون در حاشیه قرار دارند و نقشی جز سربازی و جنگیدن به آن ها سپرده نمی شود، با خطر مواجه خواهند ساخت و در نهایت مهم ترین نیروی ظاهراً منسجم در بازی های امنیتی در افغانستان، چون سایر گروه های جهادی، به دسته های خرد و کوچک مبدل خواهد شد.

سابعاً، ایران با استفاده از آشفتگی اوضاع امنیتی، تجربه ی حزب الله لبنان، حشد الشعبی در عراق و حوثی ها در یمن را در افغانستان تکرار خواهد کرد. نیرو برای تحقق این هدف به خصوص در مناطق مرکزی و شمال افغانستان فراوان است و با اندک ترین تلاش کار آزموده ترین تشکیلات نظامی (فاطمیون) در افغانستان جابجا خواهند شد وبه آدرس کلان مقاومت در برابر طالبان مبدل خواهند گشت. طالبان باید بدانند که هیچ کشوری در برابر این اقدام ایران کاری نخواهد کرد و برای دفاع از افغانستان به مصاف آیت الله ها، نخواهد رفت.

ثامناً، نکته ی مهم تر از همه این که اگر گروه طالبان کماکان برای محدود ساختن عرصه های فعالیت زنان تلاش نماید و این طبقه ی اجتماعی بزرگ و یا نصف جامعه ی افغانستان را مجددا به بند بکشد، گروه های مقاومت زنان شکل داده خواهند شد و زنان و دختران جوان با الگو گیری از نقش زنان مبارز در لبنان، فلسطین، امریکای لاتین و سایر نقاط جهان، پا به صحنه ی مبارزات مسلحانه خواهند گذاشت. قوماندان کفتر یک زن بی سواد اما، با انگیزه در بغلان یک نمونه است. در چنین حالتی نیروهای طالبان بنا به چند دلیل در شرایطی دشواری قرار خواهند گرفت.1) نخست این که پای زنان را به صحنه های داغ جنگ کشیده اند و این مسئله در سطح ملی و بین المللی برای آن ها بی پیامد نخواهد بود.2)دوم این که جنگیدن در برابر زنان در تناقض با ذهنیت مردم و فرهنگ حاکم در جامعه است و بار حیثیتی دارد. 3) سوم این اکه اگر جنگجویان طالبان در صحنه های نبرد در مقابل زنان رزمنده پیروز شوند، این پیروزی برای آن ها افتخار به حساب نمی رود و اما، اگر شکست بخورند این شکست ها- در روشنی فرهنگ حاکم، بافت های اجتماعی و ساختار های ذهنی مردم- افتضاح تلقی خواهند شد.4) چهارم این که این جریان در سطح جهانی مورد حمایت گسترده ی مالی و تبلیغاتی قرار خواهد گرفت. 5) پنجم این که بذرهای هم نوای با زنان جنگجو در محافظه کار ترین محیط ها به شکل افقی جوانه خواهند زد.6) ششم این که حرکت مسلحانه ی زنان به سمبول مبارزه در برابر اسلام مبدل خواهد شد.7) هفتم این که طیف وسیعی جوانان تحصیل یافته و با انگیزه از میان مردان نیز به صف آن ها و یا سنگرهای مقاومت در برابر طالبان خواهند پیوست.8)هشتم این که تحت تاثیر عوامل مختلف اجتماعی و فرهنگی شمار زیادی جنگجویان طالب به خصوص در مناطقی که تشکیلات نظامی زنان پا به عرصه ی ظهور بگذارند، دست از سلاح بر خواهند داشت و به خانه های خود بر خواهند گشت.

در روشنی آن چه تذکر یافت به باور نویسنده راه حل معقول و منطقی برای معضل افغانستان این است که طرف های مختلف پیش از این که شرایط از کنترل همه خارج گردد و افغانستان مجددا به کانون آتش بازی های قومی، سمتی، مذهبی و جنگ های خونین نیابتی و پایان ناپذیر مبدل شود، احساس مسئولیت نمایند و روی یک تشکیل و یا ساختار فراگیر کار مشترک نمایند و این ملت مظلوم و این کشور ویرانه را از برابر این تهدید ها برهانند.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا