نگاه‌ها

تاجیک ها پشتوانه ی استراتیژیک ندارند اما، در چندین جبهه می جنگند

میدان بازی در افغانستان برای همه لغزنده است در این میان اما، تاجیک ها نگاه استراتیژیک به آینده ی سیاسی خود در این کشور ندارند. نخبه ها و رهبران سیاسی این قوم پراکنده، انفعالی و بی برنامه اند و به این شکل، آینده ی تاجیک ها و فرزندان آن ها در افغانستان را با مخاطر فراوان و تهدید های بالفعل مواجه ساخته اند.

در افغانستان همه ی اقوام بزرگ به استثنایی تاجیک ها، پشتوانه های بیرونی محکم دارند. آینده ی آن ها با تکیه بر این پشتوانه ها در هر معامله و معادله سیاسی، رقم خواهد خورد. پاکستانی ها و عرب های خلیج از پشتون ها حمایت می کنند، ایران با انگیزه های مذهبی و حتی ترک ها به شکل ضمنی با نگاه های قومی، از هزاره ها حمایت می کنند، کشورهای ترک تبار و در راس ترکیه از ازبیک ها حمایت می نمایند. ترکیه به یک قدرت منطقه ی بزرگ تبدیل شده است. این کشور به هیچ وجه بی تفاوت در قبال سرنوشت ترک تباران افغانستان باقی نمی ماند. در این میان اما، تاجیک ها هیچ گونه شریک استراتیژیک بیرونی و یا حامی منطقه ای و بین المللی ندارند.

باری، به باور من تاجیک ها در افغانستان تنها و فاقد تکیه گاه استراتیژیک و متین اند و بنا به همین دلیل به رغم حضور پر رنگ در کانون تحولات پنج دهه ی اخیر، زیر فشار قرار می گیرند و در ساختار نظام و بازی قدرت، نقش کارتونی و سمبولیک ایفا می نمایند. اما، چرایی تنهایی تاجیکان در افغانستان را می توان این گونه محاسبه کرد.

1)با وجود مشترک تاریخی، فرهنگی و زبانی، ایرانی ها تاجیکان را شریک استراتیژیک خود نمی دانند. در شرایط فعلی، مذهب حد فاصل در محاسبات ایران در رابطه به تاجیکان افغانستان است که سنی و پیرو اصحاب پیامبر اند. حمایت ایران از مسعود و جبهه ی مقاومت در دهه ی نود سده ای گذشته، سبک، تاکتیکی و فاقد عمق استراتیژیک بود و بنا به همین دلیل کابل سقوط کرد و طالبان بر نود درصد خاک افغانستان مسلط شدند. ایرانی ها وقتی با مسعود می نشستند، گاهی، پوشیده نمی گذاشتند که دغدغه های مذهبی دارند و می خواهند نیاز های جبهه ی مقاومت را به اهرم فشار برای کسب امتیاز، مبدل سازند. بنابرآن تاجیک ها در محور دغدغه های ایران و منافع بلند مدت و بنیادی این کشور در افغانستان قرار ندارند. اولویت و خط سرخ ایران در افغانستان شیعیان این کشور اند.

2)هرچند در ترکیه اسلام گرایان حاکم اند و تاجیکان اسلام گرای افغانستان می توانند، با آن ها روابط دوستانه و محکم بر قرار نمایند و موضع قدمی در آن جا برای خود دست و پا کنند اما، در صورت نبود اسلام گرایان در راس قدرت، ترک ها من حیث یک هویت فرهنگی، تاریخی و نژادی مدخل حضور خود در افغانستان، ترک تباران این کشور را می دانند که ازبیک ها، ترکمن ها و تا حدودی هزاره ها در سیاق این رویکرد، حلقه های به هم پیوسته ی این زنجیره به حساب می روند.

3)پاکستان و کشورهای خلیج پوشیده نمی گذارند که از پشتون ها دفاع می نمایند. نگاه متعارف و سنتی آن ها و به ویژه اسلام آباد، سال هاست که در حمایت از این قوم گره خورده است. علت این در هم تنیدگی مشخص است. پشتون ها به رغم شعور جدایی از مناطق پشتون نشین پاکستان و دادن شعار “دیورند را به رسمیت نمی شناسیم”-علی الاقل-طی چهل سال اخیر، با پاکستانی ها مناسبات محکم و دوستانه دارند و به شکل ضمنی از منافع پاکستان در افغانستان دفاع می نمایند. برخاسته از همین رویکرد دوستانه است که پرویز مشرف رئیس جمهور وقت پاکستان، پشتون ها را 60% نفوس افغانستان عنوان می کند و در مصاحبه با بی بی سی می گوید” افغانستان باید یک دولت پشتون داشته باشد.” اما، در مقابل به شدت بر تاجیک ها حمله می کند و احمد شاه مسعود را دشمن پشتون ها می خواند و فراتر از آن، نسبت حضور این قوم در میان جمعیت افغانستان را فقط 5% می داند که این پنج درصد به باور آقای مشرف، 80% کارمندان سکتورهای امنیتی کشور را به خود اختصاص داده اند. مشرف می گوید این وضع قابل تحمل نیست و باید تغییر کند.(به یوتیوب به این عنوان مراجعه کنید. پرویز مشرف: افغانستان باید حکومت پشتون داشته باشد)

پس اگر سخن را مختصر نماییم، می توان گفت که تاجیک ها، در محور توجه مذهب گرایان و آیت الله های ایرانی نیستند، چون سنی اند، در محور توجه ترکیه نیستند، چون تاجیک اند و فراتر از آن برداشت روشنفکران آن ها از تاریخ و پارینه ها، متاثر از تصویر پردازی های شاه نامه و جنگ های پایان ناپذیر ایران و توران است، در محور توجه عربستان و کشور های خلیج نیستند، چون هر پارسی گویی در نگاه آن ها، شیعه و هر شیعه ای لاجرم، هم پیمان ایران است، در محور توجه پاکستانی ها نیستند چون سال هاست که در مقابل اهداف منطقه ی و منافع حیاتی پاکستان می جنگند.

در کنار این معضل تاجیک ها در افغانستان در کانون مصائب فراوان دیگری نیز می سوزند. نخست این که این قوم رهبری سیاسی واحد ندارد. آن هایی که خود را در جایگاه رهبری تاجیک ها قرار داده اند، از یک طرف قاعده ی مردمی ندارند و از جانب دیگر همه با هم دشمن و تشنه ی خون هم دیگر اند. شگفته آور از همه این که، در بطن یک تنظیم و با داشتن شعار و شعور واحد، نخبه های تاجیک باهم دشمن اند و این دشمنی آن قدر گزنده و آفتابی شده است که علناً به آدرس هم دیگر، دشنام می فرستند.

مشکل اما، در این نقطه ختم نمی شود. روشنفکران تاجیک برخلاف روشنفکران پشتون که هیچ گونه مشکلی جدی با هیچ طرفی خارجی ندارند، در چندین جبهه در مقابل ترک ها، عرب ها، پاکستانی ها و حتی اسلام، در جنگ اند. آن ها هر کدام در تناسب با امکانات فکری، مالی و ظرفیت های اجتماعی خود، تلاش می کنند برای تصفیه ی حساب های فرهنگی، تاریخی، تمدنی، نژادی و سیاسی با ترک ها، عرب ها و پاکستانی ها، از میان جوانان این قوم سرباز بگیرند و آنان را در خدمت و سنگر اندیشه های خود قرار بدهند. جنگ ایران و توران، فارسی و تازی و بالآخره افغانی و پنجابی، بیش از همه ورد زبان نخبه ها و طیف های معین در میان تاجیکان است. ادامه این وضعیت نسل جوان و باسواد تاجیکان را بر سر چهار راهه و یا خوان گزینه های متعددی قرار داده است که هر انتخابی برای آن ها کاملاً بی نتیجه و اما، به شدت هزینه بردار است. برای مثال بسیار حیرت آور است که در جنگ های سال 2020 آذربایجان با ارمنستان بر سر اعاده ی مناطق اشغال شده ی این کشور توسط ارمن ها، برخی جوانان تاجیک، پوشیده نمی گذاشتند که به دلیل حساسیت در برابر ترکیه و یا به اصطلاح پان ترکیسم، از ارمن ها دفاع نمایند، این در حالی است که مهندس حکمتیار به عنوان یک زعیم پشتون-حالا با هر انگیزه ای- به آذربایجان سرباز می فرستد و در کنار آذری ها به دفاع از این کشور می پردازد و از این طریق در حافظه ی جمعی ترک تباران در همه جای دنیا، از خود به عنوان یک هویت، خاطره می گذارد.

وضعیت در میان جوانان و روشنفکران تاجیک این گونه هست و اما، پشتون ها آری، دغدغه های جانبی و ثانوی ندارند و جوانان و روشنفکران آن ها، در شش جهت شمشیر نمی زنند. محور تمامی فعالیت ها و جنب و جوش پشتون ها بلکه افغانستان و حفظ اعتبار این قوم در این کشور است و بنا به همین دلیل هرکسی که در میان آنان قامت بلند کند، مورد اعتماد قرار می گیرد و به سرعت به یک آدرس بزرگ مبدل می شود، این در حالی است که تاجیک ها آدرس های شناخته شده و بزرگ شان را خود می شکنند و گاهی آن ها را محاکمه ی صحرایی می نمایند.

افراط گرایان هرچند توانسته اند بیش از همه، از میان جوانان پشتون سرباز بگیرند، اما، رابطه ی پشتون ها برخلاف تاجیک ها، با کشورهای منطقه و پیرامون افغانستان کاملاً طبیعی و آشتی جویانه است. عرب ها آن ها را برادر می دانند، ترک ها به آن ها اعتماد دارند، پاکستانی ها از آن ها حمایت می کنند و ایرانی ها دلواپس حضور پشتون ها و حتی رادیکالیسم طالبانی بر منصه ی قدرت نیستند و بلکه با آن ها روابط محکم برقرار می نمایند و این یعنی تدبیر سیاسی، یعنی رویکرد مسئولانه در قبال سرنوشت پشتون ها و آتیه ی فرزندان آن ها در افغانستان که باید همه ی طرف ها و به خصوص تاجیک ها، از آن درس بگیرند.
در رابطه به تاجیک ها، در داخل افغانستان وضعیت بهتر از خارج نیست. در نتیجه ی تراکم اشتباهات برخی رهبران آن ها، هم پشتون ها و هم پاکستانی ها، تاجیک ها را تهدید تلقی می کنند. شمار زیاد چهره های برجسته و رهبران شناخته شده ی آن ها بنا به همین دلیل ترور شدند. این روند هم چنان ادامه خواهد یافت و هر شخصیتی که در میان تاجیکان به آدرس کلان مبدل شود، از سر راه برداشته خواهد شد مگر این که اوضاع تغییر نماید و حساسیت ها کاهش پیدا کنند. اما، آیا راه خروجی از این وضعیت وجود دارد، آیا تاجیک ها می توانند از این فصل سرد، بگذرند؟

از دید من بسیار مهم است که همه ی رهبران تاجیک مواضع خود در قبال پاکستانی ها را بازبینی کنند و ایجاد تغییر در نگاه پاکستان در قبال تاجیکان در افغانستان را مستحیل ندانند. اوضاع جهان بر طرز نگاه پاکستان در قبال افغانستان و دیموگرافی نا متجانس این کشور تاثیر خواهد گذاشت و پاکستان را وادار خواهد نمود که سیاست خارجی خود در قبال افغانستان را از چاله ی برخوردهای گزینشی بیرون بکشد.

دیموگرافی نا متجانس و ژئوپولیتیک افغانستان برای منافع بلند پاکستان در ایده آل ترین حالت چالش برانگیز است. پاکستانی ها به خوبی می دانند که وضعیت به این صورت باقی نمی ماند و حتی پیروزی قاطع و مطلق طالبان، منافع پایدار آن ها در افغانستان را تضمین نمی نماید. با توجه به اهمیت ژئوپولیتیک افغانستان و حضور گسترده ی بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در این کشور، فردا ها احتمالاً به گونه دیگر رقم خواهند خورد و طالبان با سرنوشت مجاهدین مواجه خواهند گشت. شاید پاکستانی ها بتوانند از طریق ترکیه ازبیک ها و هزاره در افغانستان را استمزاج نمایند( چنانچه در امر ایجاد شورای همآهنگی علیه دولت وقت تحت رهبری پروفیسور ربانی و احمد شاه مسعود، احتمالاً چنین کردند) و آن ها را در محور اراده خود بسیج بسازند اما، تاجیک ها به دلایل مختلف کماکان این دستاورد را به چالش خواهند کشید. بنا برآن آشتی با تاجیک ها در محور سیاست خارجی پاکستان در رابطه به افغانستان قرار دارد. بنا به همین دلیل آقای احمدولی مسعود را به پاکستان دعوت نمودند واز وی استقبال گرم به عمل آوردند و فراتر از آن می خواهند یک جاده را در اسلام آباد به نام احمدشاه مسعود، نام گذاری می نمایند. در سیاق این رویکرد آشتی جویانه، در حالی که بدخشان را توسط طالبان بدخشانی و تاجیک ها سقوط داده و چهار صد فامیل بدخشی را از کندز بیرون کرده اند، صلاح الدین ربانی را به پاکستان دعوت می نمایند و شاید از وی نیز-در حالی که قدرت سخت و کوبنده ی خود را به خوبی به نمایش گذاشته اند- استقابل گرم و در خور شان نمایند.

پاکستانی ها می دانند که تاجیک ها در افغانستان وابستگی کتلوی سیاسی به هیچ کشوری بیرونی و پیرامونی ندارند. این وضعیت ناشی از آن است که-اگر حساب تاجیکستان کشور کوچک و خود نیازمند و ضعیف در آسیایی میانه را جدا کنیم- تاجیکان واقعاً بی پشتوانه ی استراتیژیک بین المللی و منطقه ای اند. بنا برآن بهتر برای تاجیک ها این است که با پاکستانی ها وارد گفتگو شوند و درزهای بی اعتمادی متقابل را هرچه زود تر پیوند بزنند و خود و آینده ی فرزندان شان را از این مرحله ی تاریک و یک مخمصه ی کلان و پایان ناپذیر، بیرون بکشند. این تحول به نفع وحدت ملی در افغانستان و آشتی میان تاجیک ها و پشتون ها نیز هست زیرا جهتی که بیش از همه این دو قوم را-تا این دم- در مقابل هم قرار داده است، سازمان استخبارات پاکستان و مداخله ی گسترده ی این کشور در افغانستان است. قابل تذکر این که، از نزدیکی تاجیک ها با پاکستان حساسیت ترک ها تحریک نمی شود و ایرانی ها نیز واکنش شدید نشان نمی دهند، چون دو طرف ایران و ترکیه به مثابه ی دو خصم و دو رقیب تاریخی، نگران گسترش حضور هم دیگر و نه بالضرورة پاکستانی ها در منطقه ی خاورمیانه، آسیایی میانه و جنوب آسیا اند.
آشتی با پشتون ها نیز باید در دستور کار تاجیک ها قرار بگیرد. تاجیک ها و پشتون ها باید آشتی نمایند و درزها و درب های دشمنی و تبلیغات سوء علیه همدیگر را ببندند، چون ادامه ی این وضعیت تا این دم به نفع هیچ طرفی نبوده و حاصلی جز ویرانی برای افغانستان و مردم این کشور نداشته است.

برخی با دامن زدن به مسایل کوچک، به دام یک توطئه ی کلان افتاده و آتش حساسیت ها در دو سوی خط را بر افروخته و این دو قوم با هم برادر را در زمینه های مختلف به مصاف هم برده اند. شگاف ها عمیق و نا آشنایی ها بسیار اند اما، هنوز دیر نشده است و باید جلو وقوع یک فاجعه ی کلان درست جنگ های قومی و نسل کشی، که دست های پشت پرده، مردم را به آن سو می برند، گرفته شود. اما، وقتی من پشتون می گویم به هیچ وجه هدفم غنی و تیم او نیست. غنی و رولا خود پروژه ی ویرانی و فاکتورهای اختلاف اند. حضور پشتون ها در افغانستان خیلی بزرگ تر از شعاع وجود غنی و این دایره کوچک است.

طالبان یکی از طرف های مؤثر برای عملیاتی شدن این رویکرد اند. جنگیدن با طالب در حالی که غنی تیغ را بر گلوی همه گذاشته و اختلافات قومی را نهادینه ساخته و مناطق بیش از همه تاجیک نشین را در اختیار طالبان قرار داده است، شمشیر زدن برای هیچ است. تاجیک ها باید به صورت کتلوی و هم دست با آن ها وارد گفتگو شوند و از پاکستان در این زمینه کمک بخواهند اما، این کار نباید در این نقطه ختم شود. لازم است برای اعتماد سازی در لایه های مختلف در داخل و خارج کار همآهنگ، هدفمند و پیگیر صورت بگیرد. برای تحقق این هدف گام مهم از همه این است که رهبران تاجیکان پیشاپیش با هم به تفاهم برسند و با تدوین آجندای مشترک و یا نسبی مشترک، با پاکستانی ها از یک طرف و با پشتون ها در داخل و خارج از جانب دیگر، وارد مذاکرات سازنده گردند.

رهبران، روشنفکران و نخبه های تاجیک، باید به این نکته نیز توجه نمایند که اوضاع خیلی پیچیده است، به آن ها اجازه جنگیدن در برابر طالبان و دفاع مؤثر از مناطق شان داده نمی شود و آقای غنی از این روند، حمایت نمی کند. دل بستن به حمایت غنی اشتباه بزرگ و تاریخی و آب در هاون کوبیدن است. توهین به قیام های مردمی و ملیشه خواندن آن ها، ناشی از همین رویکرد است. بنا برآن اگر احمد مسعود، عطا محمود نور، اسماعیل خان و یا هر نیروی دیگری قدم به جلو بگذارد و به اهرم فشار مبدل شود، زندگی خود را با خطر مواجه می سازد. پس گزینه ای که باقی می ماند رفتن به طرف آشتی و تفاهم است که البته نزدیکی با پاکستان برای تحقق این هدف، کمک می رساند.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا