نگاه‌ها

طالبان و بازی دو پهلوی امریکا در افغانستان

معاشقه ی سیاسی میان طالبان و امریکایی ها ادامه دارد و روز تا روز گره روابط دوستانه ی دو طرف سفت تر و محکم تر می گردد.

طالبان و امریکایی ها از سال ۲۰۰۶ به این سو با هم شب نشینی دارند اما، این روند با گشایش دفتر این گروه در قطر در سال ۲۰۱۳ بیش از پیش تسریع گردید و حواشی تازه پیدا نمود. امریکایی ها بعد از گشایش نمایندگی برای طالبان در دوحه، دیگر نیازی به پنهان کاری روابط خود با این گروه نداشتند زیرا از این به بعد آش آرزوهای دو طرف آرام آرام پخته می شد و راه رسیدن طالبان به قدرت هموار می گشت.

بلی، آن هایی اندکی آگاهی و درک سیاسی دارند به خوبی می دانند که طالب از آغاز یک پروژه است، پروژه ی که شاید بدون آگاهی برای تحقق اهداف امریکایی ها به راه افتاده است. خوب به یادم هست که روزی در زمان ریاست آقای قانونی در سال ۲۰۰۵ در پارلمان، به دفتر ایشان رفتم، اتفاقا همزمان با رسیدن من تعداد از محاسین سفیدان هلمند نیز به آن جا آمده بودند. تا نماینده ی آن ها به سخن آغاز کرد، اشک در چشم هایش حلقه بست و گفت: “شب هنگام چرخ بال های ناشناس در نقاط تجمع طالبان محموله هایی را که نمی دانیم در میان آن ها چیست، فرو می ریزند و اگر جنگی در میان نیروهای دولتی و طالبان در بگیرد، هوا پیما های حمایتی امریکایی و انگلیسی بجای این که بمب و راکت های شان در نقاط تجمع نیروهای طالبان بیندازند، قریه هایی را که هیچ طالبی در میان آن ها وجود ندارد، هدف می گیرند و مردم بی گناه را به قتل می رسانند.”

زندان بگرام و گوانتانامو نیز نقش مهمی در طالب سازی ایفا کرده اند. طالبان محبوس و یا در واقع افراد سر شناس و عناصر مهم آن ها در این دو زندان با استخدام مهارت های روان شناسانه توسط کادر های فنی امریکایی شستشوی مغزی می شدند و با دنیایی تغییر دو باره وارد مارکت فعالیت های امنیتی و سیاسی می گردیدند. امریکایی ها برای ایجاد فضای اعتماد متقابل برخلاف تبلیغات رسانه ی، به تمامی نیازمندی ها و خواسته های این افراد معین رسیدگی می نمودند و آن ها را از خود راضی نگه می داشتند و در فرجام معزز و مکرم رها می کردند تا تاج قهرمانی بر سرشان گذاشته شود.

البته وقتی ما از پیچیدگی روابط امریکا با طالبان سخن می گوییم این مسئله هرگز به معنایی آن نیست که همه ی طالبان و منسوبان ریز و درشت این گروه این حقیقت را می دانند و همه وابسته اند. نه خیر این سخن منصفانه نیست. در میان طالبان بسیار اند آن هایی که کوچک ترین اطلاعاتی از توطئه های پشت پرده ندارند و بلکه با انگیزه های دینی و صاف در صف این گروه می جنگند. حساب این طیف های غافل از عوامل مزدور و وابسته به امریکا جداست. اما، پوشیده نیست که تصمیم را همین عوامل وابسته می گیرند و رتق و فتق امور امنیتی و سیاسی افغانستان به دست آن ها قبض و بسط پیدا می کند.

کسانی که این واقعیت ها را نمی دانند باید از خود بپرسند که چرا به رغم این که همه چیز در افغانستان از هم پاشیده است و اقتصاد و تولید و تجارتی وجود ندارد، قیمت پول افغانی هنوز تا حدودی ثابت باقی مانده است. ساده انگاری قضیه این است که بگوییم باب لطف خدا باز است و عواید ما بالا رفته است و با همین ترفندها و تبلیغات دروغین ذهن و باور عوام را تخدیر نماییم. اما، حقایق را تا همیشه نمی توان پنهان کرد و بلکه روزی فرا خواهد رسید که طشت رسوایی همه و درست آن هایی که گلو پاره کرده و شعار ضد امریکایی داده اند و به ظاهر علیه امریکا جنگیده اند، بر زمین خواهد افتید. اما، سر نخ های این رسوایی آهسته آهسته به بیرون درز می کنند و حقیقتی را که دو طرف امریکا و سران وابسته ی طالبان می خواهند پرده پوشی نمایند، آفتابی می سازند. صورت حقیقی مسئله این است که اگر حمایت پت و پنهان امریکا و سرازیر شدن ماهانه صدها میلیون دالر به بانک مرکزی افغانستان نباشد، امروز ارزش افغانی مانند سال های دهه ی نود با خاک برابر می شد و فشارهای داخلی بر طالبان مضاعف می گردید و زمینه سقوط زود رس آن ها را فراهم می نمود و این چیزی است که امریکا آن را نمی خواهد.

این مسئله روشن است که قدرت های بزرگ و همسایه های افغانستان در تبانی با هم، طالبان را بر سر قدرت آورده اند اما، هر طرف نگاه خودش را در باره ی این جریان و نحوه بهره برداری از آن دارد که جای ذکر زنجیره ی طولانی مسایل مربوط به این موضوع این جا نیست. اما، اتفاقاً امریکای شکست خورده و دشمن طالب، امروز بیش از همه با طالبان هم آغوش است و تلاش می نماید که راه را برای به رسمیت شناختن حاکمان جدید افغانستان هموار نماید.

بلوک کردن پول های افغانستان در امریکا، برای ایجاد انحراف در افکار عمومی و قرار دادن بیش از پیش طالبان در خط اراده ی این کشور است. این کار در تفاهم با سران طالبان صورت گرفته است تا سازمان سیا عناصر متمرد در میان این گروه را نیز به زیر بال خود بکشد. اگر چنین نباشد چگونه امریکایی ها از یک طرف ۹.۵ ملیارد دالر از دارایی های بانک مرکزی افغانستان را مسدود می کنند و از جانب دیگر ماهانه ۶۰۰ میلیون دالر به طور مخفی جهت حمایت از طالبان و جلوگیری از فرو ریختن نظام بانکی و اقتصادی افغانستان زیر سلطه ی طالبان، در بانک های کابل فرو می ریزند و اگر چنین نباشد چرا امریکایی ها به ازبیکستان دستور می دهند که برای سفید کردن چهره ی طالبان کنفرانس بین المللی برگزار نماید و اگر چنین نباشد چرا سازمان سیا و وزارت خارجه ی امریکا، تصمیم دارند که میزبان طالبان در واشنگتن در هفته ها و یا ماه های آینده باشند و میخ حاکمیت آن ها بر افغانستان را محکم تر بر زمین بکوبند و اگر چنین نباشد چرا امریکا و انگلیس مقاومت مسلحانه علیه طالبان را با صراحت تهدید می کنند و اگر چنین نباشد چرا مقاومت علیه طالبان تا هنوز یتیم است و اگر چنین نباشد چرا نظامیان امریکایی به قیمت ۸۰ ملیارد دالر سلاح های پیش رفته خود را به طالبان سپردند و اگر چنین نباشد چرا امریکایی ها در جهت ترمیم هزاران عراده وسایط جنگی، زرهی و موتر های رنجر طالبان با آن ها همکاری می نمایند و ..

قابل ذکر است که ماه ها پیش از سقوط کابل در روزنامه های مختلف غربی این خبر را می خواندم که اگر دولت امریکا برای چند ماه محدود در جهت ترمیم هوا پیما ها، زره پوش ها، رنجر های وزارت دفاع و داخله ی افغانستان کمک نکند، همه ی این وسایط از فعالیت باز می مانند. به این اساس تا حالا باید بخش اعظم ماشین جنگی طالبان از کار افتاده باشد اما، سیر حوادث نشان می دهد که این وسایط فعال اند و کماکان به طالبان در جهت تحقق اهداف آن ها، کمک می رسانند و این جاست که باید در همه چیز شک کرد.

شاید عده ی اعتراض کنند و بپرسند که اگر قضیه چنین است، چرا امریکایی ها طالبان را به رسمیت نمی شناسند. در این باره باید عرض کنم که صرف نظر از حاشیه دار بودن این مسئله، به رسمیت شناختن طالبان ابعاد سیاسی داخلی دارد. اگرچه هر دو طرف جمهوری خواهان و دموکرات ها ظهور قدرتمند طالبان در افغانستان را به نفع سیاست منطقه ی خود می دانند اما، تا پشت سرگذاشتن انتخابات میان دوره ی در امریکا، جرئت نخواهند کرد که در این زمینه قدمی به جلو بگذارند زیرا توسل به این کار در این مرحله به معنای انتحار سیاسی برای هر دو طرف و به خصوص حزب حاکم دموکرات در امریکاست.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا