در یک منطقه کوهستانی در افغانستان، علی، جوانی هنرمند و مهربان از قوم هزاره، همواره به برابری و عشق ورای مرزهای قومیتی ایمان داشت. او در یک انجمن فرهنگی داوطلبانه فعالیت میکرد که در آنجا با گل شیفته، دختری از قوم سنی پشتون، آشنا شد. گل شیفته، با چشمانی پر از رؤیا و دلی که زخمهای جنگ را به دوش میکشید، علی را مجذوب خود کرد.
در آغاز، تفاوتهای فرهنگی و قومی این دو بهعنوان یک مانع جدی در مسیر رابطهشان عمل میکرد. خانوادههای هر یک از طرفین بر این ازدواج مهر تأیید نمیزدند و جامعه نیز با نگاههای سنگینی به آنها مینگریست. با این حال، علی و گل شیفته تصمیم گرفتند که با قدرت عشقشان این موانع را خراب کنند.
علی به گل شیفته میگفت: «من تو را نه به خاطر پشتون بودن یا نبودنت، بلکه به خاطر انسانبودنت دوست دارم.» و گل شیفته در پاسخ اظهار میداشت: «من با تو قدم برمیدارم در مسیری که شاید دشوار باشد، اما اگر به دستاوردی برسیم، هر سختیاش ارزش تلاش را دارد.»
سرانجام، آنها در کنار یکدیگر در یک خانه کوچک اما پر از نور زندگی را آغاز کردند. رفتار و عشق آنها به تدریج باعث تغییر نگاه همسایهها شد و این زوج توانستند نگاههای منفی را به مثبت تبدیل کنند.
امروز، علی و گل شیفته با راهاندازی فعالیتهایی در فضای مجازی، برای همبستگی اقوام افغانستان تلاش میکنند. شعار آنها، که دلیلی بر عشق و همدلی در جامعه متنوع افغانستان است، ساده اما عمیق است: «ما فراتر از قومیت، انسانایم.»
داستان علی و گل شیفته نه تنها نمایانگر قدرت عشق در برابر تعصبات قومی است، بلکه نشاندهندهی این نکته است که با همبستگی، میتوان برای تغییر مثبت در جامعه تلاش کرد. این زوج الهامبخش نشان میدهند که عشق میتواند دیوارهای مخالفت را فرو بریزد و همگان را به اتحاد و همزیستی دعوت کند.