نگاه‌ها

خاله‌ گکانی زن‌های افغان با داکتر عبدالله

هرگاهیکه به قصر سپیدار بروید، معمولا ساعت سه الی چهار ونیم بعد از ظهر چند تا خاله گک های سرسفید در حویلی آن قصر سر می رسند و با داکتر صاحب نشسته جلسه میکنند، عکس میگیرند و خاطرات زمان گذشتهء خود با محمدظاهر آوازخوان مشهور را قصه میکنند.

دوران جوانی شان در لیسهء عایشهء درانی، روزهای خواستگاری، نامزدی، شب اول عروسی، قصهء خوشو و‌ خسر، و اینکه چگونه برای اولین بار احمدظاهر را در یک‌کنسرت دیده بودند و عاشق او شده بودند وغیره.

یکی ازیشان را پرسیدم: خاله جان، آخر خودت هیچ‌کاری و مشکلی دیگر درین کشور نداری، هیچ کسی دیگر از سیاستمداران را نمیشناسی که هر روز مزاحم‌ داکتر صاحب میشوی.

او گفت: بخدا بچیم همی داکتر صاحب را که میبینم تمام قصه های محرم و شیرین دوران دختری و زنانگی ام‌ بیادم‌ میاید.

داکترصاحب یگانه کسی است که قصه های مارا از عمق دل می شنود به قصه های تراژید ما گریه میکند و به قصه ها و خاطرات خوش ما میخندد. و ما حتی رازها و چیزهای را که نباید در حضورش بگوییم، میگوییم. چشم بخیل ها کور، اینجا یگانه جایی است برای ما زن ها که دردهای دل خودرا با داکترصاحب خوب خالی میکنیم و میرویم.

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا