نگاه‌ها

اگرمسعود، صندوقچه پولادین حکمتیار را می دید چه می گفت؟

کسی که شوروی یرغلگروته ماته ورکری، خودش را درمیان مردم نگاه کنید!

وقتی قفس زنگاری ساخته شده از زره پولادین «مشر» حکمتیار در تظاهرات حزب اسلامی درکابل را دیدم؛ تمام بهادری ها، قهرمانی ها، جنگ علیه شوروی یرغلگرو او دهغوی گوداگیانو… از نظرم گذشت. کسی که سینه دربرابر آتش سپر کرده باشد، درپایتخت – جایی که زنده گی اش درهمین شهربیمه شده- در قفس پولادین رژه می رود؟

هیچ کس چنین حرکت شرم آوری را حدس هم نمی زد. درتاریخ خوانده یا شنیده نشده که یک رهبر پشتون جهادی و لبریز از غروپُف، درقفسی خودش را پنهان کرده و جالب این که سقوط حکومت را از داخل همان قفس شعار می دهد!

کسانی که دور حکمتیارمی رقصند، هیچ متوجه شده اند که وی چرا مثل اسیری باغی درقفس عبرت، درنمایش کارناوال شرکت می کند؟ مچم درکلۀ این آدم چه گشته بود که این چنین خود را مسقره کرد. زنده باشیم و شاهدی بدهیم در آینده که همین حکمتیار، تاج شاخداری با ماسکی کارتونی و سراسر هیبتناک درصورت، درهمان صنوق فلزی به وسیله یک چرثقیل روی پیشانی یک موتر شانزده بیست پائین شود و از همان جا بازهم خواستار نظام «صد درصد اسلامی!!» شود.

ترس از دیدگاه مسعود، معادل به بی ایمانی بود. روایتی را از کتاب «مسعود درنبرد استخباراتی» از زبان فهیم دشتی نقل می کنم.
یک روز شماری از مجاهدین در باره تدابیر امنیت شخصی گلبدین حکمتیار گزارش های مختلفی را نقل می کردند. یکی
گفت: حکمتیار یک موتر زره ضد اسلحه خریداری کرده است که سلاح های متعارف امروز، نمی تواند بدنه آن را
سوراخ کند. شخص دیگری اضافه کرد: درمیان این موتر ضد اسلحه یک صندوقچه پولادین قرار دارد که حکمتیار در
مواقع لازم درمیانه آن دراز می کشد تا هیچ آسیبی نبیند. مسعود از راوی سوال کرد:

این اطلاع را از کجا به دست آوردی؟

او گفت: اطلاع دقیق است و نظام حفاظتی حکمتیار بسیار قوی است.

مسعود گفت: اگر آن چه شما می گوئید، حقیقت داشته باشد، من هم به یقین گفته می توانم که حکمتیار اصلاً ایمان ندارد!

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا